گفتگو با خاله شادونه

۱۳۸۸/۰۷/۳۰ | برچسب‌ها: | 0نظرات

دانشجوي حقوق
در ارديبهشت سال 1364 به دنيا آمدم، دانشجوي رشته حقوق قضايي و ساكن تهران هستم.

ورود به عرصه هنر
فعاليتم را زماني كه كلاس سوم دبستان بودم با اجرا در برنامه تازه‌ها از شبكه دو آغاز كردم و سال 81 يك سكانس را در سريال «دوران سركشي» بازي كردم، زماني كه در سريال «مهر خاموش» بازي داشتم با كنكور دست و پنجه نرم مي‌كردم، پس از ورود به دانشگاه در سال 83 به عنوان مجري «در باغ شادونه» كارم را آغاز كردم.  

عروسك‌هاي من
وقتي بچه بودم، خيلي اهل شيطنت نبودم و بچه حرف گوش‌كن و آرومي بودم. خيلي خوب بلد بودم كه سرم رو گرم كنم و به تنهايي با خودم بازي كنم، بيشتر وقتم رو با عروسك‌هام پر مي‌كردم، محبوب‌ترين بازي كودكي‌ام هم خاله‌بازي بود، خيلي از بچه‌ها براشون سوال بود كه من چطور در تنهايي با خودم بازي مي‌كنم و حوصله‌ام سر نمي‌رود، هر چند كه من و مريلا به خاطر اختلاف سني‌مون همبازي هم نبوديم ولي اون به عنوان خواهر بزرگ‌تر هميشه هوامو داشت...

قشنگ‌ترين شيطنت بچگي
وقتي بچه بودم، عاشق كاغذ كادو بودم به همين خاطر وقتي مراسم تولدي برگزار مي‌شد، همه كاغذ كادوهارو جمع مي‌كردم و با اون‌ها بازي مي‌كردم، علاقه عجيب به كاغذ كادو و تلاش براي جمع كردنشون براي خودم خيلي جالب است.

محبوب‌هاي من
در اون دوران به اجراي خانم الهه رضايي و خامنه‌اي خيلي علاقه‌مند بودم يادمه حرف‌هاي اين دو عزيز رو موبه‌مو اجرا مي‌كردم، از بين كارتون‌‌ها هم به مدرسه والت، خانواده دكتر ارنست و ايكيوسان علاقه زيادي داشتم يادمه در اين كارتون يك زنگ تفريح پخش مي‌شد در يكي از همين زنگ تفريح‌‌ها روي يك كاغذ تصوير يك قورباغه كشيده بودند و رويش يك پارچه انداختند و پس از چند لحظه آن نقاشي تبديل به قورباغه شد، من هم اين كار رو تو خونه انجام دادم و زماني كه ديدم نقاشي‌ام به قورباغه تبديل نشد با وجود گريه كردم! چند روز هم اصلا نمي‌تونستم اين كارتون رو تماشا كنم! احساس مي‌كردم به من دروغ گفتند و... آخه بچه‌ها فرق دروغ و صداقت رو به خوبي مي‌فهمند.

خاله شادونه
من قبل از اين برنامه رابطه خوبي با بچه‌ها داشتم اما مثل الان به بچه‌ها فكر نمي‌كردم، وقتي مي‌‌خواستم اجراي خاله شادونه‌رو بپذيرم، سعي كردم از تجربه خواهرم و دوستانش و البته آقاي عليپور استفاده كنم مريلا به من گفت: سعي كن دائم با بچه‌ها ارتباط داشته باشي و خودت رو درگير اونها كني تا از اين طريق به علايق آنها پي ببري، آقاي عليپور هم به من گفت كه سعي كن با بچه‌ها به زبان خودشون ارتباط برقرار كني... حرف‌هاي اين دو دوست ملكه ذهن من شد و باعث شد كه من خيلي زودتر به شادونه برسم، شادونه به معناي پيام‌آور شادي، صلح و دوستي است.

مهموني دلچسب
در پشت دوربين و زماني كه پذيراي بچه‌ها هستيم هم به اندازه زماني كه جلوي دوربين هستيم به ما خوش مي‌گذرد. من قبل از ضبط با بچه‌ها بازي مي‌كنم و با اون‌ها كلي حرف مي‌زنم تا اون‌ها احساس غريبگي نكنند. يادمه زمستون سال گذشته وقتي برف سنگيني مي‌باريد، به خاطر ترافيك سنگين و اينكه بعضي از عوامل دير سر صحنه رسيدند و ضبط به تاخير افتاد و از آنجا كه حوصله بچه‌ها سر نرود، از مادرشان خواستم كه آنها را خوب بپوشانند تا با آنها به حياط بروم و برف‌بازي كنم، من ساعت‌ها با بچه‌ها بازي كردم و لذتي كه در آن بازي من و بچه‌ها برديم وصف ناشدني بود، من دلم مي‌خواد بچه‌ها زماني كه من را مي‌بينند دقيقا همان چيزي باشم كه در ذهن‌شان است.

خسته نمي‌شم
خيلي‌ها ازم مي‌پرسند از اينكه دائم مجبوري وقتت را با بچه‌ها بگذراني و حتي در مهماني بزرگسالان هم بايد كنار بچه‌ها باشي خسته نمي‌شوي، من هم در جوابشون مي‌گويم نه... وقتي مي‌بينم اونها با همه صداقت بچگانه‌شان من را دوست دارند نسبت به آنها احساس وظيفه مي‌كنم. اونها انتظار دارند خاله شادونه تحت هر شرايطي بهشون محبت كنه، گاهي وقت‌ها هم كه در مهماني‌هاي خانوادگي حواسم به بچه‌ها نيست، مادرم مي‌گويد مليكا‌جون حواست به فلان بچه باشه و بهش توجه كن...

بازيگري
به نظر من، هر كس در كاري استعداد داره، با اينكه من بازيگري رو دوست دارم اما كار كودك رو بيشتر دوست دارم با اينكه پيشنهادات زيادي براي بازي دارم اما هيچ كدوم رو نمي‌پذيرم چون دلم نمي‌خواد بچه‌ها خاله شادونه رو با يك لباس ديگر و در قالب يك بزرگسال جدي ببينند.

0 نظرات:

ارسال یک نظر

مطالب قبلي