گفت‌وگوی اختصاصی چهار پایگاه اینترنتی با «مهرداد آسمانی»

۱۳۸۸/۰۷/۰۴ | برچسب‌ها: | 0نظرات

با درود
آقای آسمانی، این نخستین تجربه‌ی من در زمینه‌ی گفت‌وگو با یک هنرمند است و خوش‌حال‌ام که این مهم را برای نخستین بار درگفت‌وگو با شما و از طریق مجله‌ی«اپیزود» تجربه می‌کنم. همیشه «نخستین‌ها» به‌یادماندنی‌ترین‌ها هستند و امیدوارم این تجربه برای هر دوی ما ارزش به یاد سپردن داشته باشد چرا که در بیش‌تر مصاحبه‌های مثلن«هنری» امروزی، چه از مصاحبه‌شونده و چه از مصاحبه‌کننده، حرف‌هایی می‌شنویم که ارزش به یاد سپردن ندارند و تنها خاصیتی که دارند این است که ما را بیش از پیش با توخالی بودن و پوشالی بودن بعضی از مثلن «ابرستاره‌های هنری‌مان» آشنا می‌کنند که به‌راستی هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن ندارند. با این مقدمه نخستین پرسش را مطرح می‌کنم:
- نمی‌دانم آیا شما فیلم Simone به کارگردانی Andrew Niccol با بازیگری آقای آل پاچینو Al Pacino را دیده‌اید یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است و سوژه‌ی فیلم را به یاد دارید که چه عالی و اگر نه ضمن این‌که پیشنهاد  می‌کنم حتمن این فیلم را ببینید، مختصری ازداستان فیلم را بازگو می‌کنم که بر اساس آن پرسش‌هایم را مطرح کنم.
داستان از این قرار است که آقای آل پاچینو در نقش یک کارگردان معروف به دنبال یک بازیگر زن برای نقش اول یکی از فیلم‌های هنری‌اش است و هیچ کدام از بازیگران معروف هالیوودی با درخواست دست‌مزدهای بالا و ده‌ها ادا و اصول دیگرشان، نظر وی را تامین نمی‌کنند تا این‌که یک مهندس کامپیوترنابغه که از طرفداران سرسخت فیلم‌های این کارگردان بوده، یک مُدل شبیه‌سازی شده‌ی کامپیوتری و روش کار با آن را در یک دیسک کامپیوتری جا می‌دهد و  پیش از مرگ‌اش آن را به این کارگردان هدیه می‌کند. نام این مُدل را Simone می‌گذارد که کوتاه شده‌ی Simulate One است.
خلاصه این‌که کارگردان پشت کامپیوتر می‌نشیند و جزء به جزء حرکات و گفتار و حالات چهره‌ی دل‌خواه‌اش را رو‌به‌روی صفحه‌ی مانیتور بازی میکند و Simone هم همه‌ی آن‌ها را مو به مو تقلید می‌کند و بعد کارگردان با جادادن صحنه‌هایی که این مُدل شبیه‌سازی شده بازی کرده، لابه‌لای صحنه‌های دیگری که بازیگران دیگر فیلم‌اش بازی کرده‌اند و ادیت‌کردن این صحنه‌ها، فیلم مورد نظرش را می‌سازد و با همین یک فیلم ناگهان Simone تبدیل به یک ستاره‌ی نوظهور می‌شود و در بین مردم محبوبیتی عجیب پیدا می‌کند و تقاضاها برای دیدن فیلم‌های بیش‌تر از Simone و هم‌چنین انجام گفت‌و‌گوهای مختلف با او روز به روز بیش‌تر می‌شود و کارگردان، هم‌چنان خود در نقش Simone جلوی کامپیوتر بازی می‌کند و از احساسات و اندیشه‌های خودش مایه می‌گذارد، درحالی که مردم بر صفحه‌ی تلویزیون Simone را می‌بینند و همه‌ی اعتبار این حرف‌ها و احساسات زیبا را به او نسبت می‌دهند و به قول معروف Fan او  می‌شوند و خواهان دیدار حضوری با او می‌شوند و این شور و هیجان برای سیمون آن‌قدر بالا می‌گیرد که کارگردان به فکر می‌افتد حقیقت سیمون را برای مردم فاش کند و بگوید که او جز یک مدل شبیه‌سازی شده‌ی کامپیوتری چیزی بیش نیست و همه‌ی آن‌چه آن‌ها را مجذوب سیمون کرده احساسات و اندیشه‌های کارگردان است نه چیز دیگر.
اما متوجه می‌شود که شدت علاقه و  شیفته‌گی و تعصب مردم به این بُت نوظهور آن‌قدر زیاد است که امکان ندارد حرف‌های او را باور کنند و بعد تصمیم می‌گیرد «سیمون» را از بین ببرد و اعلام می‌کند که سیمون دراثر ابتلا به یک بیماری کُشنده درگذشته است. اما کسی باور نمی‌کند و طرفداران سیمون از پلیس می‌خواهند که او را به جرم قتل سیمون دستگیر و محاکمه کنند. که بعد با کمک دختر کارگردان که مُدل شبیه‌سازی شده را روی کامپیوتر پدرش دوباره احیا می‌کند، پدر از محاکمه و زندان نجات پیدا می‌کند اما تصمیم می‌گیرد حالا که مردم این‌قدر دیوانه‌وار شیفته‌ی سیمون هستند، به قصه‌ی او ادامه دهد و این‌بار در یک گفت‌وگوی تلویزیونی، سیمون اعلام می‌کند که  می‌خواهد وارد دنیای سیاست هم بشود.
البته فیلم پُراز نکات جالب توجه است که نکته به نکته‌اش جای بحث و تامل دارد، اما با توجه به این مختصری که از داستان فیلم بازگو شد و مطمئن‌ام که شما متوجه‌ی منظورم از پیش کشیدن این مثال شده‌اید، فکر می‌کنید چند درصد از«ابرستاره‌های» جامعه‌ی هنری ما Simone هستند، یعنی یک مُدل شبیه‌سازی شده هستند که احساسات و اندیشه‌های کارگردانان، نویسنده‌گان، شاعران و آهنگ‌سازان را فقط و فقط «اجرا» می‌کنند بی‌آن‌که خودشان کم‌ترین درکی از آن‌چه اجرا می‌کنند داشته باشند؟
و به نظر شما این‌که مردم همه‌ی اعتبار یک کارهنری را فقط و فقط به آن Simone که روی صحنه می‌بینند نسبت می‌دهند، تقصیر چه کسی است؟ تقصیر مردم؟ یا آن کارگردانان پشت صحنه‌ای که خودشان در ساختن و پرورندان و بزرگ جلوه دادن «سیمون»‌ها نقش داشته‌اند و حقیقت را از روز اول به مردم نگفته‌اند؟ که حالا اگر هم بگویند، به سبب تعصب و شیفته‌گی بیش از حد به سیمون، کسی حرف‌های‌شان را باور نخواهد کرد و آن‌ها را مثل همین فیلم، متهم به دروغ‌گویی و حسادت خواهند کرد؟
مهرداد: همان‌طور که شما توضیح دادید این یکی از مشکلات بزرگ جوامع هنری در سراسر جهان است. البته فراموش نکنیم که چهره‌های مطرح هنری در هر رشته‌ای که فعالیت می‌کنند برای ارایه‌ی هنرشان از سبک‌های متفاوت و از زبان‌های متفاوت استفاده می‌کنند. پس باید ابتدا به انتخاب راه و روشی که پیشه‌ می‌کنند بپردازیم.
پیش از مطرح شدن و به شهرت رسیدن این چهره‌ها، همیشه عواملی، بانی به شهرت رسیدن و مطرح شدن‌شان می‌‌شود. کم‌کم و به مرور زمان همین چهره‌های هنری با کسب تجربه و با پیدا کردن سبک کاری‌شان، کارنامه‌ی هنری‌شان را می‌سازند. در آغاز کار شاید به بی‌راهه بروند، اشتباه کنند و کارهای سبک و بی‌ارزش اجرا کنند. حال تعدادی به راه خود ادامه می‌دهند و تا ابد به بی‌راهه می‌روند و تعدادی هم راه درست را پیدامی‌کنند و به اوج می‌رسند.
همین‌جا باید به انتخاب و سلیقه‌ی این چهره‌های هنری امتیاز داد یا برعکس هیچ امتیازی نداد. پس من معتقدم انتخاب صحیح و پیدا کردن راه درست، مهم‌ترین بخش کار یک چهره‌ی هنری‌ست. در همین‌جا‌ می‌خواهم عرض کنم که این امتیاز بزرگ را باید برای چهره‌هایی که تبدیل به هنرمندان بزرگ جامعه شده‌اند قایل باشیم که با استفاده از استعداد خدادادی‌شان، بلندگوی خوبی‌ برای بیان و انتشار افکار نویسنده و یا خالق اثر بوده‌اند.
حتمن لازم است اشاره کنم که همان آثار ساخته شده با اجرای‌ استثنایی و بی‌نظیر هریک از مجریان آثار، زودتر و راحت‌تر به دل شنونده یا بیننده می‌نشیند و اثرگذاری‌اش حتمن از چاپ در کتاب بیش‌تر خواهد بود. چه بسا شاعران و نویسنده‌گانی هستند که آثارشان هرگز اجرا نشده و هرگز به شهرت نرسیده، با این حال این دلیل نمی‌شود حقوق خالق اثر ندیده گرفته شود.
اما مشکل بزرگ از جایی آغاز می‌‌شود که پس از گذشت زمان، همان چهره‌ی نه‌چندان سرشناس که امروز تبدیل به یک قهرمان هنری شده( البته به واسطه‌ی همان افکار متفاوت و جلوتر از زمان نویسنده‌گان و خالقین اثر) گمان می‌کند که این حرف‌ها و یا افکاری که بلندگوی خوبی برای انتشار آن‌ها بوده، متعلق به خودش می‌باشد و ناخودآگاه ژست‌های عجیب و غریب می‌گیرد، حرف‌های بزرگ‌تر از خودش می‌زند، جامعه هم ناآگاهانه همه‌ی اعتبار را به مجری اثر می‌دهد و همین می‌شود که شما اشاره کردید.
خالق اثر هم خوب می‌داند که مجری افکارش و آثارش چه می‌کند و چه‌گونه می‌اندیشد، به واسطه‌ی این‌که همیشه پشت صحنه بوده و به اندازه‌ی مجری آثار، طرفدار سینه‌چاک ندارد، یا مجبور به سکوت می‌شود و به دلیل نیاز مالی مجبور به ادامه‌ی این همکاری می‌شود و یا راهی دیگر را انتخاب می‌کند و پشت سرش را هم نگاه نمی‌کند که این مورد دوم کمتر دیده می‌شود.
البته باید قبول کنیم که امروز جامعه آگاه‌تر از گذشته است. فرق بین «اجراکننده» و «خالق اثر» را می‌دانند. برای این آگاهی بیش‌تر، خالقین آثار بسیار کوشیده‌اند تا جامعه را متوجه‌ی این تفاوت بکنند. نمونه‌اش همین فیلم«سیمون» که شما اشاره کردید، کارگردان هوش‌مندانه به سوژه‌ای پرداخته که جامعه را آگاه کند فرق بین مجری و نویسنده و خالق را به مردم بفهماند.
باید بدون تعصب قبول کنیم که در کشور ما، همه چیز متفاوت با همه‌ی جهان است. مثلن برای این‌که از چشم و ابروی کسی خوش‌مان می‌آید یا به هر دلیلی دوست‌اش داریم، می‌‌خواهیم سر به تن دیگران نباشد. اگرحقی از کسی ضایع شد و فریادی از جایی برآمد، به واسطه‌ی عشق به چشم و ابرو، بدترین ناسزاها را نثارش می‌کنیم که چرا فریاد زدی و حق‌ات را خواستی؟ اصلن چرا فکر می‌کنی‌ که حق داری؟
اگر می‌خواهید به دنبال مقصر بگردید باید به عقب برگردید، باید از خانه‌ی اول پی‌گیری کنید . بگذارید فقط در مورد ترانه حرف بزنیم. در دورانی که ترانه شکل تازه‌ای به خودش گرفت، نویسنده‌گان ترانه و سازنده‌گان موسیقی، همه فقط به فکر تولید و انتشار آثارشان بودند، عاشقانه و بدون درنظر گرفتن حقوق قانونی‌شان، فقط می‌نوشتند و با هنرشان عشق می‌کردند. مردم هم حریص شنیدن بودند، یک رادیو و یک کانال تلویزیونی، یک‌شبه ترانه به اوج می‌رسید، آثار بر سر زبان‌ها می‌افتاد و البته مجری آثار بیش‌ترین استفاده را‌ می‌برد. پول‌های کلان هم نصیب مجری آثار می‌شد نه نصیب خالق اثر. خالق، عاشق بود، به فکر فردای خودش نبود، به دلیل این‌که اول راه بود، حقوق قانونی خالق اثر را نمی‌دانست. می‌توانید از قدیمی‌ترها بپرسید که مجریان به‌شهرت رسیده، با چه افاده و نازی به استودیو می‌رفتند تا منت بگذارند و آثار ساخته شده را اجرا کنند.
همین دست‌زدن‌ها و تشویق‌های مردم که حتمن به واسطه‌ی صدای خوش و اشعار زیبا و موسیقی دل‌نشین نصیب مجری آثار می‌شود، ناخودآگاه رفتار آوازخوان را عوض می‌‌کند. هرچه بیش‌تر به شهرت می‌رسد، خودخواهی‌های کودکانه‌اش بیش‌تر می‌شود، هرکس هر لطفی به او می‌کند فقط انجام وظیفه می‌‌کند و فراموش می‌کند که باید قدردانی کند و مردم هم به واسطه‌ی آثار اجرا شده و خاطراتی که با این آثار ساخته‌اند، چشم‌شان را به روی حقیقت می‌بندند و تعداد مقصرین را به عدد سه می‌‌رسانند.


0 نظرات:

ارسال یک نظر

مطالب قبلي