سری نسبتا جدید و قشنگ جوک تیر 89(سری سی و دوم)

۱۳۸۹/۰۴/۲۲ | برچسب‌ها: | 0نظرات



Funny_0936






بچه گربه به مامانش میگه:بابام كیه مامانش میگه نمیدونم..........................سرم تو سطل آشغال بود




سلام
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خوبه فقط یه سلام كردم اینطوری دنبالم راه افتادی اگه جشمك میزدم چیكار میكردی






در محضر الهی من میدهم گواهی ماهی به آب زنده است لر هم به قند و چایی




یه روز یه مرده میره حموم میبینه دو تا جن دارن شنا میكنند میگه بسم الاه جنها نمیرن میره پیشه یه شیخه میگهمن دو تا جن دیدم گفتم بسم الاه نرفتند شیخه میگه بسم الاه را با صوت بگو میره با صوت میگه جنها میگن الاه الاه الاه




بس.یجی موبایلشو می زا ره رو پیغام گیر می گه لطفا پس از شنیدن دعا ی كمیل پیغام خود را بگذا رید



اولین حشره مسلمان كه بود؟ حاج زنبور عسل



یه روز یكی میره بهشت زیر پای مادرها له میشه



یه روز یكی ادعاش میشه چندسالی چین بوده.
بهش میگن راست میگی:
اسم یكی از خیابونای چین و بگو ببینیم؟
میگه خیابان شهید برسلی.!!!!!!!!!!




اولی :داری كجا میری دومی:دارم میرم خرید اولی :پس چرا با عموت میری دومی:چون رو شیشه فروشگاه نوشته بود خرید برای عموم آزاد است



بچه گربه به مامانش میگه:بابام كیه مامانش میگه نمیدونم..........................سرم تو سطل آشغال بود




یه روز ملا نصر الدین مادرشو میبره بفروشه یكی بهش میگه اخه كی مادرشو میفروشه میگه یه قیمتی میگم كه كسی نتونه بخره



یه روز یه مردی از حال میره
.
.
.
.

 از پذیرایی بر میگرده.



یه روز یه خوش غیرت به بچش می گه بگو بابا بچش می گه اضغر دوباره می گه بگو بابا بچش می گه اكبر دوباره می گه بگو بابا بچش میگه عباس


روزی یه نفر كه زبونش می گرفته میره دم دكه سیگارفروشی و میگه: - آآآقا بببخشید سیسیگار دارین؟ صاحب دكه میگه: نه, نننننداریم. همون موقع یه نفر دیگه میاد و میپرسه آقا سیگار دارین؟ صاحب دكه میگه: نه آقا نداریم. مرد اولی ناراحت میشه و یقه فروشنده رو میگیره و میگه: آآآقا دددمت گرم, حاحالا ددیگه ااادای منو دددر میاری؟ صاحب دكه میگه: نه نه جوجون تو ااادای اوووونو دددر می آآآآوردم!!!!!



غضنفر جلوی آیینه وایساده بود بعد گفت: جون داداش من تو رو یه جا دیدم. بعد كمی فكر كرد و گفت: آهان تو رو توی سلمونی دیدم.



یه روز 3 تا لاك پشت میرن سفر و با خودشون چند تا نوشابه هم ورمی دارن تا وقتی رسیدن بخورن. 25 سال طول می كشه تا برسن. وقتی میرسن یادشون میفته كه با خودشون استكان نبردن. یكیشون داوطلب میشه كه بره استكانا رو بیاره ولی میگه باید قول بدین كه تنهایی نخورین ها. دوستاشم قول میدن كه نخورن. یه 50 سالی می گذره دوستاش میگن بابا این نیومد بیا نوشابه ها رو بخوریم. تا درنوشابه رو باز می كنن یهو لاك پشته از لای سنگها میاد بیرون میگه نامردا! نگفتم اگه برم می خورین؟!



بچه از باباش می پرسه: بابا الاغا هم زن می گیرن؟ باباش میگه: آره بابایی فقط الاغا زن می گیرن!



به یه تركه میگن چرا قبض اب وبرق را دوست داری؟ میگه چون پشتش نوشته مش ترك گرامی!



0 نظرات:

ارسال یک نظر

مطالب قبلي