گفتگوی جدید با مریلا (دختر خاله) در سریال آشپزباشی

۱۳۸۹/۰۳/۱۸ | برچسب‌ها: | 0نظرات

http://www.bornanews.ir/images/docs/000001/n00001726-b.jpg

زمانی بیشتر بازیگرانی كه در سینما و تلویزیون فعالیت می‌كردند خاستگاه تئاتری داشتند و تربیت‌شده صحنه‌های نمایش بودند. اما در میان بازیگران جوانی كه امروز در سینما و تلویزیون حضور دارند كمتر بازیگری وجود دارد كه پس از مطرح شدن در رسانه‌های جمعی نیز ریشه‌های تئاتری‌اش را حفظ كرده باشد.

 آشا محرابی بازیگر كاربلدی است و اصول بازیگری را بخوبی آموخته. این را از تفاوت‌هایی كه در نقش‌هایش وجود دارد می‌توان فهمید. او در بازیگری، استانداردهای مشخصی را رعایت می‌كند و حداقل در چند سال گذشته نقش ضعیف یا كم‌اثری از او به یاد نداریم.
حتی در مجموعه‌های متوسط نیز حضور او به‌عنوان بازیگر بالاتر از حد متوسط بوده و توانسته نقش خودش را در سطح قابل قبولی ایفا كند. از اواخر اردیبهشت امسال نمایش «شبی كه راشل از خانه رفت» به كارگردانی پریسا مقتدی و با بازی آشا محرابی در نقش اصلی روی صحنه رفته كه می‌تواند یكی از بهترین بازی‌های كارنامه او در تئاتر محسوب شود.
حضور او در چند سریال پربیننده تلویزیون مانند آشپزباشی كه در آن نقش مریلا را بازی می‌كند و موفقیت‌هایی كه به‌عنوان بازیگر و كارگردان تئاتر به دست آورده، بهانه‌ای شد برای این گفتگو.


شما فعالیت در تلویزیون را با محمد رحمانیان آغاز كردید. با مجموعه‌های تلویزیونی «توی گوش سالمم زمزمه كن» و «مسافرخانه سعادت» بیش از قبل دیده شدید و توانایی‌تان برای بازی در قالب شخصیت‌ها و تیپ‌های نامتعارف نیز به چشم آمد. فكر نمی‌كنید مهارت و تجربه شما در تئاتر باعث شد كه در تله‌تئاترهای رحمانیان حضور چشمگیری داشته باشید؟
البته به نظر من كارهای محمد رحمانیان تله‌تئاتر محسوب نمی‌شوند، چون مولفه‌های تئاتر تلویزیونی را ندارند.

با شما موافق نیستم. كارهای رحمانیان با این‌كه در قاب شیشه‌ای تلویزیون دیده می‌شوند، ولی در ذات خود تئاتر هستند. مولفه‌هایی مثل لوكیشن ثابت، دكور كارتونی، قاب‌های ثابت و استفاده زیاد از نماهای متوسط و تراولینگ در این مجموعه‌ها وجود دارد. انگار صحنه تئاتر را در مقابل دوربین تلویزیون چیده باشند. البته هنر رحمانیان این است كه نماها را طوری خرد می‌كند كه حس تحرك ایجاد می‌شود، اما در نهایت تصویر مقابل چشمان بیننده ثابت و بدون تغییر است. مگر عناصر سازنده تله‌تئاتر همین‌ها نیستند؟
درست می‌گویید، این مولفه‌ها از لحاظ تكنیكی عناصر سازنده تله‌تئاتر هستند ولی حال‌وهوای تئاتر در قاب تلویزیون قابل بازسازی نیست. چندی پیش طرحی به تلویزیون دادم به نام «از داستان كوتاه تا نمایش» كه تأیید شد و الان مشغول نوشتن آن هستم. كد تولید هم گرفته و منتظرم مراحل بوروكراسی آن طی شود تا به مرحله تولید برسد. در این طرح قرار است داستان‌هایی از نویسندگان بزرگ را به‌صورت نمایشنامه بازنویسی كنیم تا برای شبكه 4 به اجرای تلویزیونی دربیاید. بیشتر تله‌تئاترهایی كه پخش می‌شوند یك مشكل بزرگ دارند و آن مشكل این است كه نمایش‌ها برای اجرا در مدیوم تلویزیون تنظیم نشده‌اند. در نتیجه همه مولفه‌های مرسوم را دارند ولی تماشاگر نمی‌تواند با آنها ارتباط برقرار كند.

تنظیم تلویزیونی از نظر شما دقیقا به چه معناست؟
وقتی می‌خواهیم یك نمایشنامه را برای اجرای رادیویی آماده كنیم، باید نمایشنامه را با توجه به امكان‌ها و قابلیت‌های رسانه‌ای رادیو تنظیم كنیم. یعنی میزانسن‌ها و عناصر سازنده درام را شنیداری كنیم تا شنونده بتواند از مسیر ماجراها سر در بیاورد. همین اتفاق در تلویزیون نیز می‌افتد. یعنی عناصر اجرای صحنه‌ای باید به عناصر تلویزیونی ترجمه شود و معادل‌های درست برای هر جزء نمایش انتخاب شود. سپس بسیار مهم است كه این اجزاء با هارمونی درستی اجرا شوند. مسلماً ریتم و معناشناسی تئاتر زنده با تله‌تئاتر تفاوت دارد و این تفاوت از قابلیت‌ها و تعاریف متفاوت دو رسانه سرچشمه می‌گیرد. اگر این تفاوت‌ها در نظر گرفته نشود كار از دست می‌رود. ضمنا برای اجرای تله‌تئاترهای خارجی خود به خود محدودیت‌هایی وجود دارد كه تئاتر را به ملغمه‌ای عجیب و غریب از لباس‌های خنده‌دار، كلاه‌های پردار و گویش من‌درآوردی تبدیل می‌كند. یعنی همه‌چیز به قدری با مخاطب بیگانه است كه ممكن نیست بتواند با نمایش ارتباط برقرار كند. در چنین فضایی آدم حیران می‌ماند كه این لباس‌ها را در كدام دوره تاریخی می‌پوشیدند یا چه‌كسی با چنین لحن و زبان مضحك و ثقیلی با دیگران حرف می‌زده!

از بازی در سریال‌های تلویزیونی بگویید. اولین سریال‌تان كدام بود؟
دوست خوبم ستاره اسكندری برای بازی در «مرگ تدریجی یك رویا» مرا به فریدون جیرانی معرفی كرد و در تله‌فیلم «پنجره‌ای رو به حیاط» هم بازی كردم كه به‌خاطرش از جشنواره فیلم‌های تلویزیونی نامزد جایزه بهترین بازیگر زن شدم. با حمید نعمت‌الله هم در تله‌فیلم «فریدون مهربان است» همكاری داشتم كه تجربه بی‌نظیری بود.

به عقیده من یكی از بهترین بازی‌هایی بود كه در تیپ شمالی از تلویزیون دیده‌ایم. خودتان اهل شمال هستید كه لهجه گیلكی را تا این اندازه باورپذیر و دقیق اجرا كرده‌اید؟
نه، ولی برای بازی در این نقش از رفتار مادربزرگم كه شمالی است الگوبرداری كردم. سعی كردم جزییات ظریف لهجه شمالی را در بازی‌ام نشان دهم، بخصوص رفتارهای كوچكی مثل غرغرهای زیر لب و تغییراتی كه در تُن صدا ایجاد می‌شود. حمید نعمت‌الله كارگردان فوق‌العاده‌ای است و فیلمنامه دقیق هادی مقدم‌دوست هم كمك زیادی كرد تا بتوانم نقش را بدرستی بازی كنم.

این تله‌فیلم لحن كمیك دارد ولی یك فراز عاطفی تأثیرگذار هم دارد كه واقعاً خوب از كار درآمده است. آنجایی كه شما با بغض سعی می‌كنید غرورتان را حفظ كنید و می‌گویید من خانه‌دار هستم، نه رختشور...
موقع بازی این سكانس واقعا گریه‌ام گرفته بود. به نظرم بعد انسانی این شخصیت در این لحظه بسیار پررنگ است و وقتی درباره ماهیت شغلش (كه خانه‌داری هتل است) توضیح می‌دهد، در واقع دارد از حیثیت انسانی‌اش دفاع می‌كند.

در این تله‌فیلم قسمت‌هایی بود كه بداهه بازی كنید؟
اغلب صحنه‌ها در چارچوب مشخصی كه در فیلمنامه تعیین شده بود پیش می‌رفت، اما جزییاتی وجود داشت كه به عهده بازیگر گذاشته شده بود.

در مجموع خودتان را بازیگری غریزی می‌دانید یا بیشتر به تكنیك و اصول آكادمیك وابسته هستید؟
قطعاً قسمت عمده بازی من غریزی است. ممكن است به‌صورت بداهه و با توجه به حس صحنه و شرایط كار چیزهایی را به نقش اضافه كنم. اما در اساس چندان به تكنیك وابسته نیستم. تكنیك فقط از زمانی به بازی اضافه می‌شود كه بازیگر شخصیت و مختصات نقش را پیدا كرده باشد و آن را با همه عناصر ریز و ظریفی كه دارد در ضمیر خودش ثبت كند. یعنی اول باید نقش را درونی كرد و سپس برای اجرای آن شناسه‌هایی انتخاب كرد كه بتوانند خصوصیات نقش را به مخاطب منتقل كنند.

در سریال آشپزباشی با بازیگران بزرگی مثل پرویز پرستویی همبازی هستید. از نقش‌تان در این سریال بگویید.
شخصیتی كه من بازی می‌كنم تا قسمت آخر حضور دارد و فكر می‌كنم یكی از شخصیت‌های تأثیرگذار داستان باشد. برای بازی در این نقش الگوی ساده‌ای را در نظر گرفتم و سعی كردم تا جایی كه می‌توانم به اهداف كارگردان نزدیك شوم. محمدرضا هنرمند برای چیدن بازیگرانش برنامه خاصی دارد كه هر یك از شخصیت‌های فیلمنامه را مانند تكه‌ای از یك پازل بزرگ در نظر می‌گیرد.

تلویزیون با توجه به مخاطبان گسترده‌اش چه نقشی در دیده شدن بازیگر دارد؟
نمی‌توان منكر قدرت تلویزیون در مطرح كردن بازیگر شد. ممكن است یك بازیگر 10 سال روی صحنه تئاتر در بالاترین سطح حضور داشته باشد، ولی با یك سریال تلویزیونی كه ظرف 10 شب پخش می‌شود بیشتر از آن 10 سال دیده شود. تلویزیون پرمخاطب‌ترین رسانه موجود است و تلاش من این بوده كه نقش‌های تلویزیونی‌ام را حساب‌شده انتخاب كنم. وقتی در «مرگ تدریجی یك رویا» بازی می‌كردم، گاهی بعد از سكانس كوتاهی كه بازی می‌كردم همه دست می‌زدند و به هیجان می‌آمدند، در صورتی كه بازیگران تئاتر ده‌ها برابر این زحمت را می‌كشند و به چشم نمی‌آید. برای خودم هم عجیب بود كه همه از یك بازی ساده چنین به وجد می‌آیند، در حالی كه فكر نمی‌كردم كار ویژه‌ای كرده باشم. در مجموع برایم تفاوت چندانی ندارد كه در سینما بازی می‌كنم یا تلویزیون یا تئاتر؛ مهم این است كه كارم را به بهترین شیوه انجام دهم و خودم از نتیجه راضی باشم. برای رسیدن به یك استاندارد قابل قبول از بازیگری تمام انرژی و تمركزم را می‌گذارم تا بتوانم طلسم موجود بین بازیگر و تماشاگر را بشكنم و با او ارتباطی عمیق و بی‌واسطه برقرار كنم.

بینندگان تلویزیون آشا محرابی را زمانی كه دختر نوجوانی بود در یك قسمت از سریال «آیینه» دیدند، اما پس از آن خبری از او نبود تا حدود 15 سال بعد كه به‌عنوان بازیگری شناخته ‌شده در تئاتر، تلویزیون و سینما مطرح شد. دلیل این وقفه طولانی چه بود؟
در آن زمان 13 سال داشتم و سراسر وجودم عشق به بازیگری بود. بعد از «آیینه» پیشنهادهایی برای بازی در تلویزیون و سینما داشتم، اما به دلایلی مجبور شدم از دنیای بازیگری دور بمانم و مشغول تحصیل شوم. این جریان حدود 10 سال به طول انجامید و زمانی دوباره به دنیای بازیگری برگشتم كه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بودم.

در آیینه همبازی اسماعیل محرابی (پدرتان) بودید. آیا مسیر شما برای ورود به دنیای بازیگری با حمایت او هموار شد؟ چون در این صورت این پرسش ایجاد می‌شود كه چرا بعد از آیینه فعالیتی نداشتید؟
نه، به‌هیچ‌وجه. در واقع نقش پدرم بیشتر بازدارندگی بوده تا حمایت. در همان دوران با آقای اسماعیل محرابی قرار گذاشته بودیم كه من درسم را بخوانم و او شرایط ورودم به بازیگری را فراهم كند. در واقع نوعی قرارداد معنوی بود كه من كاملاً روی آن حساب كرده بودم.

مثل خیلی از پدرهای بازیگر كه فرزندانشان را برای بازیگری معرفی می‌كنند...
دقیقاً. اشكالی هم ندارد، چون اگر كسی واقعاً مستعد باشد می‌تواند از این میانبر استفاده كند و اگر مستعد نباشد با پارتی‌بازی به جایی نمی‌رسد. به هر حال من تمام برنامه‌های زندگی‌ام را در آن زمان براساس قراری كه با اسماعیل محرابی داشتم تنظیم كردم، ولی زمانی كه نوجوان بودم او از ما جدا شد و ترجیح داد زندگی تازه‌ای را تجربه كند. به این ترتیب قرار ما به هم خورد و دیگر خبری از او نداشتم تا وقتی كه در تئاتری بازی می‌كردم و او برای تماشا آمده بود. وقتی مرا دید خیلی تعجب كرد و گفت نمی‌دانستم كه بازیگر شده‌ای. شاید اگر همان زمان با آن علاقه و انرژی سراغ بازیگری می‌رفتم بسیار زودتر از این می‌توانستم به مقصودم برسم.

گفتید نقش پدرتان بیشتر بازدارندگی بوده. از چه جهت؟
ببینید، زمانی كه او رفت تمام برنامه‌هایی كه برای آینده داشتم به هم خورد. اصلاً دلیل این‌كه در رشته‌ای غیرهنری كنكور دادم همین قرار بود كه در نهایت منتفی شد. همه موقعیت‌هایی كه من در بازیگری به دست آوردم با تلاش شخصی خودم بود. الان كه به گذشته فكر می‌كنم می‌بینم چه دوران دشوار و پردردسری را گذراندم. حس كودكی را داشتم كه بیدار می‌شود و می‌بیند عروسكش مرده است. ضربه سختی بود. مدت‌ها طول كشید تا بتوانم بر اوضاع پیرامونم مسلط شوم، ولی در مجموع همین دشواری‌ها و تلاشی كه برای ایستادن روی پای خودم كردم باعث شد قوی‌تر شوم و دید بهتری نسبت به حرفه‌ام پیدا كنم. مجبور شدم مسیری را كه به زندگی‌ام تحمیل شده بود تا انتها بروم و بعد دوباره برگردم سر نقطه اول و همه‌چیز را از نو شروع كنم.

طبیعی است كه وقتی كسی با تلاش خودش و بدون حمایت دیگران به هدفش می‌رسد احساس بهتری دارد.
همین‌طور است و بجز احمد آقالو كه بهترین دوست و مشاورم بود، كسی از من حمایتی نكرد. او تنها كسی بود كه قواعد رفتار حرفه‌ای را به من آموخت و در همه كارهایی كه می‌كردم از مشورت دلسوزانه او بهره‌مند بودم.

الان هم كه «گروه تئاتر آقالو» را تشكیل داده‌اید تا به نوعی یاد و خاطره او را محترم بدارید.
بله. این گروه با چند عضو ثابت شكل گرفته و قرار است نمایش‌هایی را با دوستان روی صحنه ببریم.
شما در تلویزیون بسیار پركار هستید و با كارگردانان مطرحی همكاری داشته‌اید. در تئاتر نیز با توجه به
 
جایزه‌ای كه به‌عنوان بهترین بازیگر زن از جشن خانه تئاتر گرفته‌اید، جزو بهترین‌های بازیگری محسوب می‌شوید. چرا در سینما كم‌كار هستید؟
برای خودم هم جای سوال است. باور كنید دلیلش را نمی‌دانم. شاید مناسبات سینما را نمی‌شناسم یا آنقدر خوش‌شانس نبوده‌ام كه در زاویه دید فیلمسازان سرشناس سینما قرار بگیرم.

یعنی دلیل این كم‌كاری بی‌میلی خودتان نیست؟
نه، به هیچ وجه. اتفاقاً خیلی علاقه‌مندم در سینما فعالیت كنم ولی هنوز جز چند مورد پیشنهادهای وسوسه‌كننده‌ای نداشته‌ام.

من «بی‌خوابی» را دیده‌ام و بدون تعارف می‌گویم كه بازی شما در این فیلم بسیار چشمگیر و تأثیرگذار است. یك بازی سینمایی پرجزییات كه با سبك بازیگری‌تان در تلویزیون تفاوت دارد. چطور ممكن است بازیگری كه به این خوبی بازی می‌كند ، پیشنهادهای سینمایی كمی داشته باشد؟
البته شما لطف دارید، ولی ظاهرا این شرایط برای خیلی از بازیگران تئاتر وجود دارد كه در سینما بسختی می‌توانند مورد توجه قرار بگیرند. بیشتر بازیگران تئاتر توانایی و قابلیت درخشش در سینما را دارند ولی در خیلی از موارد اصلاً دیده نمی‌شوند. البته تعدادی از آنها هم اساساً علاقه‌ای به كار در تلویزیون و سینما ندارند.

این حرف درباره شما پذیرفتنی نیست، چون سابقه كار در تلویزیون و سینما را دارید. اگر فقط بازیگر تئاتر بودید تعجب نمی‌كردم كه چرا در سینما كم‌كار هستید، ولی وقتی در بهترین سریال‌های تلویزیونی بازی می‌كنید یعنی در نقطه دید قرار دارید. شاید اگر فیلم «پاداش» اكران می‌شد اوضاع كمی فرق می‌كرد. برای این فیلم چگونه انتخاب شدید؟
فیلمنامه پاداش را محمد رحمانیان نوشته بود كه قبلاً در تئاتر «عشقه» و چند مجموعه تلویزیونی با هم همكاری داشتیم. ظاهراً شخصیت همسر حسن معجونی در پاداش را از ابتدا بر اساس تیپی كه من در «مسافرخانه سعادت» بازی كرده بودم نوشته بود. ابتدا قرار بود فقط همین نقش را بازی كنم، ولی بعد تصمیم گرفتند از بازی من در 3 نقش استفاده كنند. البته با گریم سنگینی كه تقریباً قابل شناسایی نیست. در واقع در پاداش 3 تیپ مختلف را بازی كرده‌ام كه هیچ‌كدام شبیه دیگری نیستند و با لحن خاصی صحبت می‌كنند كه شبیه هیچ لهجه‌ای نیست.

نقش اصلی فیلم سینمایی بی‌خوابی را هم به عهده داشتید كه ظاهرا اولین تجربه نقش اولتان در سینما بود.
بله. به نظرم «بی‌خوابی» با این‌كه در جشنواره فجر اكران مهجور و بی‌سروصدایی داشت ولی فیلم خوبی از كار درآمده و از كیفیت قابل قبولی برخوردار است. برای خودم هم تجربه جالبی بود، چون شخصیت چندلایه و پیچیده‌ای را بازی می‌كردم كه در پیشبرد داستان نقش مهمی دارد. متاسفانه با توجه به شرایطی كه در بخش اكران و نمایش عمومی فیلم‌های سینمایی وجود دارد چندان امیدوار نیستم كه این فیلم دیده شود و احتمالا یا اكران نمی‌شود یا نمایش بی‌سروصدایی خواهد داشت.

پس باید نتیجه گرفت كه در سینما زیاد هم خوش‌شانس نیستید. چون نقش‌های خوبی كه بازی كرده‌اید شانس زیادی برای نمایش عمومی ندارند.
همین‌طور است. اساسا برای یك بازیگر خیلی مهم است كه مناسبات حاكم بر سینما را بشناسد و بتواند حساب‌شده قدم بردارد. انگار فقط بازی خوب و قابلیت‌های بازیگری برای موفقیت در سینمای ایران كافی نیست. باورهای غلطی وجود دارد كه كار را برای بازیگر سخت می‌كند. مثلاً وقتی در نقشی بازی می‌كنی كه چند سال از خودت بزرگ‌تر است دیگر پیشنهادهای نقش‌های جوان و نزدیك به سن خودت تعطیل می‌شود. یعنی بازیگر بسرعت در یك قالب مشخص كلیشه می‌شود و همه از او انتظار دارند همان كاراكتر را دوباره اجرا كند. در حالی كه در سینمای دنیا این‌كه بازیگر بتواند در نقش‌های مختلف و در قالب شخصیت‌هایی كه شبیه خودش نیستند بازی‌های متفاوتی ارائه دهد یك امتیاز تلقی می‌شود.

كار در سینما سخت‌تر است یا تلویزیون؟ تئاتر را با این دو مقایسه نمی‌كنم چون قواعد متفاوتی دارد، اما بین سینما و تلویزیون كدام یك انرژی و تمركز بیشتری می‌طلبد؟
واقعاً تفاوت مهمی وجود ندارد. مهم این است كه بازیگر كارش را بدرستی انجام دهد و بتواند نقش را بخوبی بازی كند. پروژه‌های تلویزیونی پیوستگی بیشتری دارند و ممكن است از بازیگر انرژی بیشتری بگیرند، اما در تلویزیون هم همان حساسیت‌های كار در سینما وجود دارد. گاهی فیلمسازانی كه در تلویزیون فعالیت می‌كنند، برای جنبه‌های تكنیكی و هنری اثرشان به اندازه چند فیلم سینمایی وسواس به خرج می‌دهند. برای من به‌عنوان بازیگر فرق چندانی نمی‌كند كه در كدام مدیوم مشغول به كار باشم. شاید علایقم با بازیگری در سینما بیشتر ارضا شوند، ولی در نهایت كیفیت بازی برایم مهم‌تر از چارچوب‌هایی مثل مدیوم و ژانر است.

در چه رشته‌ای تحصیل كرده‌اید؟
فوق لیسانس روابط بین‌الملل و لیسانس زبان انگلیسی دارم.

شما كه از ابتدا عاشق بازیگری بودید چرا در رشته‌ای مرتبط با سینما یا تئاتر تحصیل نكردید؟
واقعاً دلم می‌خواست این اتفاق برایم می‌افتاد، ولی متأسفانه شرایط به‌گونه‌ای پیش رفت كه مجبور شدم در رشته‌ای غیر از بازیگری درس بخوانم. شاید همین دوری از فضای هنر و بازیگری باعث شد وقتی وارد این حرفه شدم كسی را نشناسم و حمایتی نداشته باشم.
اگر در رشته سینما تحصیل می‌كردم احتمالاً آشنایی‌هایی اتفاق می‌افتاد كه مسیر ورودم به دنیای بازیگری را هموار می‌كرد. اما این‌طور نشد و من بیشتر مسیر را به تنهایی و البته بسختی طی كردم تا توانستم موقعیتم را به‌عنوان یك بازیگر تثبیت كنم.

بازیگری را از كجا شروع كردید؟
از كلاس‌های كارگردانی و بازیگری استاد سمندریان. دوره بسیار پرباری بود و آنچه می‌شد در 4 سال دانشگاه بیاموزم به صورت فشرده و در یك سال از استاد سمندریان آموختم. بعد هم برای بازی در نمایش «دایره گچی قفقازی» انتخاب شدم.

كه در آن نمایش هم در 2 نقش بازی می‌كردید...
بله، تجربه فوق‌العاده‌ای بود. برای بازی در این نقش مثل بقیه دانشجوهای استاد تست دادم و انتخاب شدم. سپس در نمایش «رویای شب نیمه تابستان» به كارگردانی دكتر احمد كریمی‌حكاك بازی كردم و بعد در نمایش‌های دیگری كه هر كدام تجربه‌ای و خاطره‌ای ارزشمند بودند.

كلا در تئاتر بیشتر از مدیوم‌های دیگر جا افتاده‌اید. دلیل این دلبستگی به دنیای نمایش چیست؟
فكر می‌كنم تئاتر فضایی دارد كه می‌تواند ضعف‌ها و توانایی‌های بازیگر را صادقانه به او نشان دهد. بازیگر در سینما بزرگ‌تر از آنچه هست نشان داده می‌شود و در تلویزیون كوچك‌تر؛ ولی در تئاتر می‌توان هر بازیگری را در اندازه‌های واقعی‌اش دید. من بیش از 12 سال در تئاتر فعالیت كرده‌ام و بهترین اتفاق‌ها برایم در این فضا افتاد. بخش مهمی از چیزهایی كه یاد گرفته‌ام را مدیون تئاتر هستم و معتقدم فضای تئاتر به رشد استعدادهای بازیگر كمك می‌كند.

در تئاتر كارگردانی هم می‌كنید و می‌دانم كه نمایشنامه‌نویس قابلی هستید. از بازیگری اشباع شده‌اید؟
به هیچ وجه. محال است كه روزی از بازیگری دلزده شوم. من عاشق كارم هستم و هنوز خیلی از نقش‌ها هست كه دوست دارم بازی كنم. كارگردانی و نوشتن برایم در ادامه بازیگری معنی پیدا می‌كند. در رادیو بیشتر نمایش‌های رادیویی را كارگردانی می‌كنم ولی در تئاتر علاقه اصلی‌ام بازیگری است. چندی پیش با پریسا مقتدی نمایش «خاله ایران» را به‌طور مشترك كارگردانی كردم و سال گذشته نیز اولین كارگردانی مستقلم را با نمایش «من حرفی ندارم دنبالشو نگیر» تجربه كردم كه خوشبختانه اجرای موفقی داشت.

كارگردانی نسبت به بازیگری مسوولیت و دشواری بیشتری دارد. به‌عنوان كسی كه تجربه بازیگری و كارگردانی در تئاتر را دارید، فكر می‌كنید سخت‌ترین قسمت كار در تئاتر چیست؟
شاید مهم‌ترین مشكل این باشد كه با تغییر مدیریت در هر بخش، سیاست‌ها نیز عوض می‌شود. چیزهایی كه تا پیش از این ممنوع بودند آزاد می‌شوند و برای چیزهایی كه آزاد بودند ممنوعیت در نظر می‌گیرند. وقتی محدوده خطوط قرمز مشخص نیست و هیچ ثباتی در قانون‌ها وجود ندارد، آدم نمی‌داند باید چه كند كه دچار مشكل نشود. به نظرم این حق طبیعی هر گروه تئاتری است كه دست‌كم برنامه‌ها و سیاست‌های فرهنگی و نظارتی یكی دو سال آینده را بداند تا فعالیت‌هایش را بر اساس آن تنظیم كند. نه این‌كه با تغییر مدیریت همه‌چیز به نقطه صفر برگردد و بلاتكلیفی ایجاد شود. این توقع زیادی نیست كه مدیران تئاتر كه با این اعتماد به نفس درباره همه‌چیز قانون و دستورالعمل وضع می‌كنند حداقل سالی چند بار تئاتر ببینند و با فضای دنیای نمایش آشنا باشند. وقتی یك مدیر درباره تئاتر صاحب نظر نیست چگونه می‌تواند قانونگذار باشد و مسیر حركت تئاتر را مطابق صلاحدید خودش ترسیم كند؟
به هر حال این شرایط در مدیریت فرهنگی ما در سطح كلان وجود دارد و مخصوص تئاتر نیست. اما قبول دارم كه تئاتر به نسبت سینما ممكن است آسیب‌پذیرتر باشد، چون روی موج خبرسازی قرار ندارد و مثل سینما نیست كه وقتی بلایی سرش می‌آید بسرعت به تیتر رسانه‌ها تبدیل می‌شود.
از همه مهم‌تر این است كه وقتی ارزش‌ها و ضدارزش‌ها به همین راحتی و با تغییر یك مدیر عوض می‌شود همه باورها به هم می‌ریزد و بلاتكلیفی به وجود می‌آید. متأسفانه هركسی كه از راه می‌رسد می‌خواهد در بنیان تئاتر تحول ایجاد كند و البته هیچ تعریف دقیقی هم از تحول ارائه نمی‌دهد كه بدانیم معیار سنجش چیست. برای آینده تئاتر نگرانم و مطمئن باشید اگر تئاتر تضعیف شود تلویزیون و سینما به‌طور مستقیم آسیب می‌بینند.

الان كه به پشت سر نگاه می‌كنید از مسیری كه پیموده‌اید راضی هستید؟
تا حدودی. شاید خیلی از كسانی كه از بیرون نگاه می‌كنند تصورشان این باشد كه وقتی یك بازیگر موقعیتی تثبیت‌شده دارد و در مدیوم‌های مختلف پركار است در حرفه‌اش موفق بوده است. ولی در مقایسه با توقعی كه از خودم دارم واقعاً خودم را بازیگر موفقی نمی‌دانم. ایده‌آلم تفاوت زیادی با موقعیت اكنونم دارد. شاید در آینده بتوانم به تصویری كه در ذهن داشتم نزدیك‌تر شوم، اما در حال حاضر باید بگویم كه هنوز به جایگاه دلخواهم نرسیده‌ام.

شما عضو سندیكای گویندگان هم هستید. در حال حاضر در دوبله فعالیت دارید؟
خیلی كمتر از گذشته. فضای دوبله فضای دوستانه و مثبتی است و اگر شرایط مناسب فراهم شود باز هم در دوبله فعالیت خواهم كرد. ولی فشردگی پروژه‌های تلویزیونی و اجراهای تئاتر زمانی برای دوبله نمی‌گذارد.

الان مشغول چه كاری هستید؟
با محمدحسین لطیفی برای بازی در سریال «قلب یخی» قرارداد دارم و یكی از نقش‌های اصلی این مجموعه را بازی می‌كنم. قرار است این سریال برای عرضه در شبكه ویدئویی آماده شود و گروه بازیگران بسیار خوب و توانمندی در آن حضور دارند. همچنین مشغول بازی در نمایش «شبی كه راشل از خانه رفت» به كارگردانی پریسا مقتدی هستم كه از بیستم اردیبهشت در تالار مولوی روی صحنه رفته است. این نمایش داستان تكان‌دهنده‌ای دارد و برای خودم خیلی جذاب بود كه در چنین نقشی بازی كنم. تصور كنید كه زنی در كنار همسرش احساس خوشبختی می‌كند و فضایی عاشقانه در زندگی‌شان وجود دارد. ناگهان وقتی در اوج آرامش با هم حرف می‌زنند، مرد می‌گوید كه كسی را برای كشتن او اجیر كرده و تشویقش می‌كند تا دیر نشده بگریزد. می‌توانید مجسم كنید كه زن در چه موقعیت دشواری قرار گرفته. هم می‌خواهد فرار كند و هم شوكه شده است و نمی‌تواند بفهمد چرا همسر محبوبش باید برای كشتن او قاتل استخدام كند.

مایه داستانی جذابی است. البته من این نمایش را دیده‌ام، ولی فكر می‌كنم برای كسانی كه زیاد اهل تماشای تئاتر نیستند هم جالب باشد.
همین‌طور است و فكر می‌كنم «شبی كه راشل از خانه رفت» یكی از بهترین تجربه‌های بازیگری من در تئاتر باشد. تا چند ماه دیگر هم (اگر اتفاق خاصی نیفتد) نمایشی را در تئاتر شهر كارگردانی خواهم كرد كه مدتی است مشغول تمرین آن هستیم.

دیدار آشا با راشل
طاهره آشیانی/ گروه رادیو تلویزیون

آشا محرابی در سریال «مرگ تدریجی یك رویا» خوب بازی كرد. شاید بهتر باشد بگوییم بهترین انتخاب فریدون جیرانی برای نقش یك دختر معصوم و دوست داشتنی بود. مرگ تدریجی یك رویا و مجموعه‌هایی مانند توی گوش سالمم زمزمه كن و مسافرخانه سعادت كه محمدرضا رحمانیان برای تلویزیون ساخت، آشا محرابی را به عموم مردم معرفی كرد.
حضور او در سریال آشپزباشی و نقش مریلا باعث شد آشا محرابی به یكی از بازیگران مطرح تلویزیونی تبدیل شود. محرابی اكنون توانایی‌های خود را در تلویزیون نشان داده است. او می‌تواند آینده روشنی در تلویزیون داشته باشد؛ اما این موفقیت یك‌روزه به دست نیامده و پشتوانه محكمی به نام تئاتر دارد. باید آشا را روی صحنه تئاتر ببینید تا بفهمید كه او چه انرژی نهفته‌ای برای بازی در نقش دارد. آن وقت است كه می‌فهمید آشا نقش بازی نمی‌كند، زندگی را بازی می‌كند. باید آشا را در حال بازی در نمایش «شبی كه راشل از خانه رفت» دید تا فهمید كه او آنقدر توانمند است كه می‌تواند در یك لحظه هم بخندد هم گریه كند؛ هم شاد باشد هم غمگین.
همین اجرای احساسات مختلف در لحظات است كه نمایش شبی كه راشل از خانه رفت را به اثری مهیج تبدیل می‌كند؛ اثری كه نمی‌گذارد تماشاچی خسته شود و احساس یكنواختی بكند. راشل در شب كریسمس كه می‌فهمد شوهرش برای كشتن او قاتل استخدام كرده است، از خانه می‌گریزد. از آن شب تا چند سال بعد برای او اتفاقات مختلفی روی می‌دهد. راشل به همه آنهایی كه در مسیر زندگی‌اش قرار می‌گیرند، كمك می‌كند؛ اما همیشه می‌خواهد بداند چرا شوهرش برای كشتن او قاتل اجیر كرده بود.
راشل محور اصلی نمایش شبی كه راشل از خانه رفت، است؛ شخصیتی دوست داشتنی كه گره‌های كور را باز می‌كند؛ شخصیتی كه می‌توان روی صداقت او حساب باز كرد؛ اما واقعیت این است كه كسی نمی‌تواند عمق ناراحتی و دل‌شكستگی راشل را درك كند. او در اوج ناراحتی می‌خندد. در حالی كه لبانش به لبخند نشسته است، اشكش جاری می‌شود. او روح لطیف یك زن است كه به او خیانت شده است و او دلیل این خیانت را نمی‌داند؛ اما مدام می‌گوید حتما برای اتفاقات دلیل وجود دارد.
شخصیت راشل فراز و فرود زیادی دارد و آشا محرابی همه این فراز و فرودها را درك كرده و با بازی خود آنها را به نمایش می‌گذارد. ما به دیدن زندگی راشل می‌نشینیم؛ اما خوب می‌دانیم كه راشل را آشا زنده كرده و به او جان داده است. راشل را دوست داریم؛ همچنان كه آشا را با آن بازی صمیمی و راحتش دوست داریم و برای همه خنده‌ها و گریه‌هایش احترام قائلیم.

0 نظرات:

ارسال یک نظر

مطالب قبلي