رازهای ثرومت مند شدن از زبان دانیال عبادی

۱۳۸۹/۰۵/۱۵ | برچسب‌ها: | 0نظرات

The image “http://www.cinegah.com/NewsImages/danial-3-2-87-b.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.


در زندگی‌اش موفق است؛ در کار، تحصیل و حتی هنر. در همان دورانی که جوانان همسن‌وسالش فکر کنکور و ورود به دانشگاه بودند، او وارد بازار کار شد. به حمایت پدر اکتفا نکرد و پیش رفت. واردات شغل اصلی‌اش شد. گاهی سود کرد و گاهی هم زیان؛ «در یک چشم به هم زدن با تمام وجود دیدم که چگونه تمام دارایی‌ام را از دست دادم اما نباید زانوی غم بغل می‌کردم. ورشکستگی پله‌ای برای پیشرفت دوباره‌ام بود». این جمله‌ها را دانیال در حالی می‌گوید که با اعتماد به نفس مقابلت نشسته و صادقانه از روز‌های ثروتمندی و بی‌پولی‌اش می‌گوید. هنرپیشه جوان با داشته و نداشته‌های خود امروز به جایی رسیده که می‌داند چگونه درآمد خوبی داشته باشد و چگونه درآمدش را مدیریت کند تا در زمان مناسب و به موقع خرج کند. با لبخند از واقعیت‌ها می‌گوید؛ از اینکه سود و زیان همشه در کوله‌پشتی یک تاجر وجود دارد. به کتاب‌های خودآموز می‌رسد، در همشهری مثبت کتاب‌هایی را که از پولدار شدن حرف می‌زنند ورق می‌زند. «چه کسی پنیر من را جابه‌جا کرد» را کنار می‌گذارد و کتاب «من پنیر تو را برداشتم» را پیشنهاد می‌کند؛ آن هم نه برای امید‌های واهی بلکه برای پیشرفت در ارتباطات کاری. در چند ساعت ساده‌ترین مشکلات مالی را تحلیل می‌کند و با دلیل و منطق برایشان راه پیدا می‌کند.
بخش‌هایی از این گفتگو که در شماره نیمه اول مرداد منتشر شده در ادامه می‌آید:
از کجا کلید خورد؟
همیشه دوست داشتم روی پای خوم بایستم، درآمد داشته باشم و دستم در جیب خودم باشد. زمانی که دیپلم گرفتم این موقعیت را فراهم کردم. قضیه برمی‌گردد به سال ۷۸٫ از پدرم ۲میلیون و ۵۰۰ هزار تومان قرض گرفتم. به همراه یکی از دوستانم که او هم همان‌قدر سهم گذاشت به کار واردات مشغول شدم. دو سال به همین منوال گذشت. از خارج از کشور کالا وارد می‌کردیم و می‌فروختیم. سود داشت. هرچند بعد از مدتی به مشکل مالی برخوردیم اما کلی تجربه کسب کردم. با خودم گفتم چرا علمی این رشته را پیگیری نکنم؟ کنکور دادم و سال ۸۱ دانشگاه قبول شدم؛ همان رشته‌ای که دوست داشتم؛ مدیریت بازرگانی. تا فوق‌لیسانس ادامه دادم و در حال حاضر مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی با گرایش بازاریابی و فروش دارم.

دوران دانشجویی
در همان دوره دانشجوی‌ام هم کار می‌کردم. مشاوره در امور مالی را شروع کردم و حتی در این زمینه تدریس هم می‌کردم. به یاد دارم که ترم پنجم دانشگاه بودم که از طرف رئیس دانشگاه مجوز تدریس گرفتم. کلاس‌هایی برای بازاریاب‌ها، مدیر عامل‌ها و مدیران داشتم. در همان دوره تحقیق هم می‌کردم؛ برای مثال یکی از تحقیقاتم روی ارتباط گروه خونی با بازاریابی بود. شاید باور نکنید اما طی داده‌های آماری من گروه خونی‌های B+ جزو بهترین بازاریاب‌ها بودند. بیشتر اوقات افرادی که گروه خونی آنها B+ بود از جلسات و قرارداد‌های بازرگانی پیروز بیرون می‌آمدند. در مقابل افرادی که گروه خونی O+ داشتند با بازاریابی و امور بازرگانی میانه خوبی نداشتند. به هر حال در زمان دانشجویی هم با تدریس و مشاوره‌های مالی خرج خود را در می‌آوردم.
من و مشاوره‌هایم
وقتی می‌خواهی به مجموعه یا شرکتی کمک کنی که از ورشکستگی نجات پیدا کند باید خودت به اندازه کافی اطلاعات، ایده، خلاقیت و دانش داشته باشی. اگر ندانی یک کارخانه موادغذایی در حال حاضر به چه ایده و تکنیک‌هایی نیاز دارد تا موفق باشد با زمان و بازار همراه نبوده‌ای. به همین خاطر همیشه سعی کرده‌ام بازار را بشناسم، ایده‌های جدید فهرست کنم و تکنیک‌های موثر خرج کنم. اکنون هم دفتری دارم و در آنجا به فعالیت‌های مشاوره‌ای و بازرگانی مشغول هستم. وقتی یکی از ما بیمار می‌شود به پزشک مراجعه می‌کند. وقتی هم تاجر یا مدیری به مشکل مالی برمی‌خورد یا در حال ورشکست شدن است یا اینکه حتی ورشکست شده به دفتر ما مراجعه می‌کند و مشاوره می‌شود.

نصیحت ممنوع
حتی اگر کتاب‌ها نصیحت کنند من خودم نتیجه‌گیری می‌کنم. این شعار من است که مشورت را دوست دارم اما نمی‌گذارم کسی فرهنگ و داشته‌هایش را به من تحمیل کند. دانیال در محیطی بی‌تکرار زندگی کرده، لحظه‌هایش فقط برای دانیال رقم خورده و داشته‌های او فقط از ذهن و فکر او سرچشمه گرفته است. در مقدمه این کتاب نویسنده می‌گوید: «کتاب‌های خودیاری به عزت نفس افراد لطمه می‌زنند. به شما وعده کمک می‌دهند اما در حقیقت شما را دست می‌اندازند.» صددرصد شما حداقل چند فیلم‌ هالیوودی را دیده‌اید. اصولا فیلم‌های ‌هالیوودی موفق هستند و قابل باور چون فیلم را با نصیحت شروع نمی‌کنند. در طول فیلم هیچ‌گاه بیننده احساس نمی‌کند که می‌خواهند نصیحت بارش کنند بلکه درست و بجا واقعیت‌ها به تصویر کشیده می‌شوند و بیننده را درگیر می‌کنند. دست او را هم باز می‌گذارند تا نتیجه‌گیری کند. فیلم‌های ‌هالیودی که به نظر من اکثرا فیلمنامه‌های قوی‌ای دارند فقط اطلاعات به بیننده می‌دهند و بیننده بدون اینکه نصیحت شود نتیجه می‌گیرد. اگر به افراد بگوییم چنین کنید و چنان کنید، این خوب است و آن بد است، یعنی به فردی کتابخوان و اهل مطالعه به گونه‌ای توهین کرده‌ایم. فردی که آن‌قدر مطالعه برایش مهم است که به کتابفروشی می‌رود تا کتاب بخرد و زمان می‌گذارد تا مطالعه کند، نمی‌داند چه خوب است و چه بد؟ بیشتر کتاب‌هایی که به صورت خودآموز وارد بازار می‌شوند همین کار را با افراد می‌کنند.


تکنیک‌های موثر

همیشه تکنیک‌های خوب در حیطه بازرگانی موثر است. با این حال که خلاقیت و ایده هم از رکن‌های مهم در پشرفت کاری است اما دانستن تکنیک‌ها و پارا تکنیک‌ها و استفاده از آنها موثر است که از راه تحصیل و مطالعه و آموختن به دست می‌آید؛ برایتان مثالی می‌زنم. آیا یک بازیکن فوتبال که در زمین خاکی توپ می‌زند با بازیکنی که تحصیل کرده این رشته است در یک سطح هستند؟ خود شما گاهی هنگام تماشای فوتبال گفتید که فلانی تکنیکی‌تر بازی می‌کند و فلانی خوب بود. چرا یک بازیکن بهتر از موقعیت‌هایش استفاده می‌کند؟ بجا پاس می‌دهد و بجا شوت می‌کند؟ چون او تکنیکی کار می‌کند. همانند بوکسوری که فقط مشت نمی‌زند بلکه می‌داند چه زمانی هوک بزند و چه زمانی چپ. پس بهتر است برای پیشرفتمان از کسانی که تکنیک‌ها را می‌دانند کمک بگیریم. تا خیلی به سرعت خود را با تکنولوژی و زمان وفق دهیم.
تخم شترمرغ

چند فصل از کتاب «من پنیر تو را برداشتم» از تخم شترمرغ نهانی صحبت می‌کند. با تعریف داستان به مخاطب می‌گوید که باید خود را بشناسد؛ استعداد‌هایش را و طرز برخورد و منش خود را پیدا کند. خاطر نشان می‌شود که تقلید هیچ‌وقت موثر نبود و نیست. همچنین می‌گوید سکوت در بعضی موارد که اطلاعات شما کمتر است یا کوله‌پشتی شما خالی از اطلاعات است به نفع شماست. این نکته بسیار مهمی است. قسمتی از این فصل‌ها را برایتان می‌خوانم؛ «حقیقت پنهانی ما در درون ماست. هیچ‌وقت فراموش نکنید که دیگران حتی از خود ما هم بیشتر از کمبود اعتمادبه‌نفس در عذاب هستند و به خود شک دارند. آنها هستند که راز را درون شما می‌گذارند. اگر بتوانید از عهده این کار سخت برآیید، دیگر موفقیت یا شکست شما در بقیه کارها اهمیتی ندارد».
جرات داشته باشید
چند پیشنهاد برای کسانی دارم که می‌خواهند از امروز کاری را آغاز کنند. شما که می‌خواهید ریسک کنید اما انتخابتان با عقل و منطق باشد. درباره کاری که می‌خواهید انجام دهید تحقیق کنید. تمام حواشی را بسنجید؛ نشیب و فراز‌ها. تصمیم بگیرید و آگاهانه شروع کنید. تردید نکنید. به موفقیت خود ایمان داشته باشید. از تجربه، آگاهی و مشورت با دیگران استفاده کنید. بدین‌ترتیب جلو هستید و حالا پشتکار، پشتکار و باز هم پشتکار. خسته نشوید. جای خستگی نیست؛ به خود انرژی دهید. اگر به نشیب‌ها رسیدید فقط خدا را صدا کنید و ایمان داشته باشید. او برای شما بهترین‌ها را در نظر گرفته است.

در دوران بحران
بحران را می‌توان مدیریت کرد. باید از داشته‌ها نهایت استفاده را کرد؛ کمترین ضرر و بهترین بهینه. وقتی در بحران قرار می‌گیریم باید به آگاهی برسیم که چرا؟ چه شد که وضیعت مالی ما بحرانی شد. حالا باید روش‌ها با آگاهی تغییر کند. شما احتیاج به یک کاربلد دارید. مشاوره کنید. باید انعطاف‌پذیر باشیم. اگر راه سابق را پیش بگیریم دیگر حتی در وضعیت بحران آن نیستیم بلکه به ورشکستگی می‌رسیم. اگر راه قبلی در این زمان جواب می‌داد ما به بحران نمی‌رسیدیم. در زندگی‌های عادی هم همین مورد صدق می‌کند. اگر درآمدتان دیگر پاسخگو نیست، حتما باید تغییری در روند زندگی‌تان دهید.
چگونه پول ته جیبتان بماند؟
این مهم‌ترین قضیه است. گاهی ما خوب کار می‌کنیم و خوب درآمد کسب می‌کنیم اما بجا و درست خرج نمی‌کنیم. ولخرجی باعث می‌شود ورشکست شویم. ما به خاطر نیاز‌های مالی خوب کار کردیم و درآمد خوبی هم داشتیم. حال چه می‌شود که پول ته جیبمان نمی‌ماند؟ باید نیاز‌هایمان را فهرست کنیم. اگر ماهی ۸۰۰ هزار تومان حقوق می‌گیریم دلیل ندارد عطر ۴۵۰ هزار تومانی بخریم. عطر ۵۰ هزار تومانی با درآمد ما جور درمی‌آید. حالا اگر ما خانه ۵۰میلیونی داریم اصلا درست نیست که ماشین ۲۰۰ میلیونی سوار شویم؛ ماشین ۱۵ میلیونی جوابگو است. این گونه می‌توانیم پس‌انداز کنیم و پولمان را در راهی خرج کنیم که بازگشت داشته باشد و از آن بتوانیم در آمد دیگر هم کسب کنیم تا ماشین بهتری سوار شویم. سطح پایین‌ترین کار این است که آپارتمانی بخرید و آن را اجاره دهید. بدین‌ترتیب هم پولتان را که سرمایه‌گذاری کردید دارید و هم از اجاره آن کسب درآمد کردید.

چشم و هم‌چشمی
بیشتر پول‌های شما خرج چشم و هم‌چشمی‌هایی می‌شود که به نفعتان نیست. خانه شما ۱۰۰ میلیون ارزش دارد. درآمد شما ماهی یک میلیون است. چرا باید با قبول کردن قسط که بهره بانکی هم باید بپردازید بروید و ماشین ۱۰۰ میلیونی بخرید؟ خودم را مثال می‌زنم. من یک بازیگر هستم که شغلم هم مشاوره دادن در حیطه بازرگانی است. به گفته شما نسبت به سن خودم ثروتمند هستم. ماشین پورشه هم دوست دارم اما وقتی ماشین ۲۰۰ میلیونی می‌خرم که ۱۰۰ میلیون در حساب بانکی‌ام پول داشته باشم تا اگر لنت ماشینم خراب شد و مجبور شدم چند میلیون هزینه لنت کنم، مشکلی نداشته باشم. پس امروز وقت پورشه خریدن دانیال نیست. به من چه مربوط که فلان همکارم فلان جا خانه دارد؟ من در همان محل سابق راحت هستم. با متراژ و موقعیت ملکم هم مشکل ندارم؛ پس چرا باید به خاطر دیگران محل زندگی‌ام را تغییر دهم؟ اصولا خانم‌ها بیشتر این مشکل را دارند و به حل آن هم نمی‌پردازند. این باعث می‌شود مخارج بیشتر از در آمد شود و این قضیه به نفع نیست.

به آخر نرسید
بهترین راهی که می‌توانید موفق باشید این است که قبول کنید هنوز راه باقی است و شما به جایی نرسیدید. دانیال عبادی که به جایی نرسیده است. اگر شما او را موفق می‌دانید. حتما موفق بوده اما زمانی دانیال تمام می‌شود که فکر کند پر شده و دیگر نیاز به تجربه ندارد. من همیشه احتیاج دارم موضوعات جدید را بدانم، راه‌های جدید را تجربه کنم و از تجربیات دیگران یاد بگیرم. من زنده هستم تا بیاموزم. اگر چنین نباشد همه چیز به هم می‌ریزد و معادلات درست از آب در نمی‌آیند. به دنبال این غرور کاذب ورشکستگی هست، بیماری روحی هست، افسردگی مزمن هست و… به نفعمان است اگر مغرور نشویم. البته غرور را با اعتماد به‌نفس اشتباه نگیرید.




0 نظرات:

ارسال یک نظر

مطالب قبلي