جک فقط برای افراد با جنبه (سری سوم)

۱۳۸۹/۰۴/۰۷ | برچسب‌ها: | 0نظرات

دوست دخترآدم مثل آدامسه 1:داشتن يه بسته آدامس بهتر از يه دونه ادامسه 2:فراموش نکن پايان هر آدامسي سطل زباله است پس براي هيچ آدامسي قيمت زيادي نده 3: آدامسه نيمه خورده کسي رو نخور 4: جويدن طولاني مدت آدامس جز بي مزه شدنش حاصلي نداره 5: حسرت آدامسي که دور انداختي نخور 6: ازدواج مثل قورت دادن آدامس ميمونه هيچ آدم عاقلي آدامسشو قورت نميده


به لره میگن علی یارت! میگه نه ما یار تو تیممون داریم. یار شما باشه!!

رشتیه واسه اینکه به بچه محلاش ضد حال بزنه میره زنه ایدزی میگیره!



به قزوینیه میگن چه روزی رو بیشتر از همه دوست داری؟ میگه : ببم جان روزی رو که دنیا کا ن فیکان شود



ميدوني اون چه درديه که با لذت همراهه؟
.
.

درد شهادت !!



يه بار يه تركه تويه يك عمليات تروريستي با كايت خودشو ميزنه به كاخ سفيد آمار كه ميگيرن ميبينن ۱۰۰ نفر كشته شدن ۱ نفر که خوده ترکه بوده ۹۹ نفر هم از خنده!!


جدید ترین رومان ع اشقانه در قزوین  :خسرو و فرهاد



به غضنفر می گن اگه تو دریا کوسه بهت حمله کنه چیکارمی کنی؟
میگه میرم بالای درخت . میگن تو دریا که درخت نیست .
غضنفر میگه : مجبورم می فهمی ؟! مجبورررررررررم




غضنفر به موبایل دوستش زنگ می زنه یه خانم میگه مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد
غضنفر می گه : اونو ولش کن خودت چه طوری؟




غضنفر ميره دستشوئي زنونه ميگيرنش ميگن : مگه کوري نميبيني زنونست؟ ميگه من چکار کنم اینجا نوشته: زنا، نه! اونطرف هم نوشته: مردا، نه


یه ضرب المثل قزوینی می گه : رفیق اگه رفیق باشه آدم منت زنشو نمی کشه.



قزوینی ها اعتراض میکنن این چه الفبائیه که به ن میگن نون اما به ک میگن کاف؟




اگه بین 6 تا قزوینی گردن کلفت توی یک اتاق گیر افتادی چه کار می کنی؟!!… تو که «
کاری از دست بر نمیاد…. پس سعی کن بهت خوش بگذره!!!



غضنفر میره رستوران به گارسون می گه غذا چی داری؟ گارسون می گه غدای امروز ما کاستیدجلینیکفتیتسا با لیمو - غضنفر می گه کاستیدجلینیکفتیتسا با چی؟




عشق مثل ج ... كردن توى شلواره
همه مى فهمند
ولى گرماشوفقط خودت حس مى كنى!



دختربچه تو مهد به مربى:
دختر١٨ساله حامله میشه؟
آره
١٠ساله چى؟
شاید!
٥ساله؟
نه!
یه پسربچه ازته كلاس میگه:
دیدى بیخود مى ترسیدى؟


دو نفر در طول مهماني كنار هم نشسته بودند و يك كلمه هم با هم حرف نزدند. پس از دو ساعت يكي از آنها به ديگري گفت: پيشنهاد مي‏كنم حالا در مورد موضوع ديگري سكوت كنيم!


باباهه (حواسش نبوده که کلاهش سرشه) به بچه‌اش می‌گه برو کلاه منو بيار. بچه می‌گه: بابا کلاهت که رو سرته! باباهه می‌گه: اه...پس...نمی‌خواد بری بياريش!

از يه امريكايي و يه آفريقايي و يه ايراني می پرسن: نظرتون راجع به کوپن گوشت چيه؟آمريکايي می‌گه: کوپن چيه؟ آفريقايي مي‌گه: گوشت چيه؟ ايرانيه مي‌گه: نظر چيه؟!

به رشتیه میگن برای تنظیم خانواده چی کار کردی ؟ میگه شبا در خونه رو قفل میکنم



مدرسه ما : پایگاه جهنمی
خروج از مدرسه : فرار از آلکاتراس
دیدن مدیر از دور : شبهی در تاریکی
نمره بیست : افسانه آه
مدیر مدرسه : مرد 6 میلیون دلاری
شوخی با مدیر : بازی با مرگ
روز دادن کارنامه : حادثه در کندوان
امتحان : شاید وقتی دیگر
روزی که معلم به کلاس نمی آید : بوی خوش زندگی
اخراج از کلاس : یک بار برای همیشه
نمازخانه دبیرستادن : قطعه ای از بهشت
زنگ آخر : آرایشگاه زیبا
امحان پایان ترم : قلب ها برای که می تپد
پیام متقلب برای دیگران : چشم هایم برای تو
راهی برای متقلبان : جیب بر ها به بهشت نمی روند
آنتن مدرسه : جاسوس سه جانبه
جای سیلی معلم : دایره سرخ
دبیر تربیتی : پاک باخته
صفر های پشت سر هم : برج مینو
اعتراض برای نمره : شلیک نهایی
حیاط مدرسه : پارک ژوراسیک
زنگ ورزش : المپیک در بازداشتگاه
شوراءدبیران : جنگ نفتکشها
ناظم : پلیس آهنی
کنکور : بالاتر از خطر
دیدن معلم از دور : سایه عقاب ها
نگاه معلم : بگذار زندگی کنم
دانشگاه : سرزمین آرزوها
خارج از مدرسه : آن سوی آتش
بحث با مدیر : فریاد زیر آب
شاگرد اول کلاس : پرنده کوچک خوشبختی
پای تخته : لبه تیغ
دیکتاتوری معلم : مزد ترس
منفی های پشت سر هم : گلوله های بی صدا
اولین دانش آموزی که معلم از او درس می پرسد : قربانی
وراجی سر کلاس : مجوز مرگ
آخر کلاس : بهشت پنهان
مبصر کلاس : افعی
بوی جوراب بچه ها : عطر گل یاس
دبیرام مدرسه ما : تبعیدی ها
اخراج از مدرسه : می خواهم زنده بمانم
سایه دبیر تربیتی : سایه شوگان
دفتر دبیران : خانه ارواح
نمره ده : شانس زندگی
اتاق ورزش : جزیره آدم خور ها
دستشویی : اطاق گاز
سال آخر دبیرستان : سال های بی قراری
ساختمان مدرسه : آسمان خراش جهنمی
اخراجی ها : بینوایان
رفتن به دانشگاه : هدف سخت
دفتر مدیر : کلبه وحشت
صاحبان نمره زیر ده : سربداران
کیف های دانش آموزان : محموله
ظرفیت نیمکت ها : دو نفر و نصفی
سوسک در کلاس : انفجار در اطاق عمل
کلاس خصوصی : وعده پنهان
زنگ ادبیات : نان و شعر
دفتر ناظم : محکمه عدالت
حالت دانش آموز هنگام پاسخ دادن : زرد قناری
دانش آموزان رشته ریاضی : سوته دلان
رفتار مشاور مدرسه با دانش آموزان : ع اشقانه

آرنولد ميره آبادان، همون شب اول آبادانيه تو خيابون بهش     
گير ميده كه ولك تورو جون بوات.. تو رو جون ننت، فردا ما رو
تو خيابون ديدي بهم سلام كن! خلاصه اونقدر التماس ميكنه تا
آخر آرنولد قبول ميكنه. فرداش آبادانيه داشته با دو سه تا از
: رفيقاش تو خيابون ‌چرخ ميزده، يهو ارنولد مياد ميگه
!! سلام عبود! آبادانيه ميگه: اَاه‌ه‌ ... باز اين سيريش اومد



0 نظرات:

ارسال یک نظر

مطالب قبلي