کامل ترین مصاحبه با رابعه اسكوئی

۱۳۸۸/۰۷/۱۰ | برچسب‌ها: | 0نظرات

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کی اسم رابعه رو برای شما انتخاب کرد؟

رابعه یه اسمه خیلی خاصه.

پدربزرگ و مادربزرگ من هر دو درویش بودن زمانی که مادرم ازدواج میکنه و مدتی از این اتفاق می گذره فردی به پدر بزرگ و مادربزرگم می گه که دخترش شما به زودی صاحب فرزندی می شه که دختر هست و باید اسمش رو رابعه بگذارین.

بعد از مدتی مادرم حامله شد و زمانی که من پا به عرصه وجود گذاشتم اسمم شد رابعه.

معنی رابعه چیه؟

 یه اسم عربی که معنی خاصی نداره و تو زبان عربی یعنی چهارمی.

تو خانواده تون غیر از شما کسی بازیگر هست؟

همه ما آدمها بازیگریم.

هر کسی داره تو این دنیا زندگی می کنه بازیگره.

خود شما که داری از من مصاحبه می گیری بازیگری فقط تفاوتی بین ما و مردم وجود داره و اونم اینه که ما یه کمی جدی تر به قضیه نگاه می کنیم.

شما هم از جزو کسانی بودین که نزد  آقای سمندریان  دوره دیدن؟

بله من از شاگردان آقای سمندریان بودمو.

من تو کلاسهای آقای سمندریان تدریس هم کردم.

چه فنی رو تدریس می کردین؟

فن بیان و بدن.

این موضوع مال چند سال قبله؟

خیلی سال قبل حدود چهارده سال.

پس شما در این زمینه از قدیمی ها هستین؟

بله. زمانی که هنوز این کلاسها به این شکل دایر نشده بودن من شاگر آقای سمندریان بودم و با هم کار می کردیم.

خودتون رو تئاتری می دونین؟

من در کل تئاتری هستم و خودم رو متعلق به این حیطه می دونم.

اگه دو پیشنهاد همزمان خوب از سینما و تئاتر داشته باشین کدوم رو انتخاب می کنین؟

سینما رو انتخاب می کنم.

سینما؟

آره دیگه قراره رو راست باشیم دیگه.

چرا شما که خودتون رو یه تئاتری میدونین بین سینما و تئاتر، سینما رو انتخاب می کنین؟

چون خیلی چیزها عوض شده.

من ترجیح می دم تو سینما کار کنم اما در هر حال تئاتر عشقه منه، تئاتر وجودمه و با تمام جونم دوستش دارم.

الان مدتیه که نوع کار دنیا و تمام آدمها عوض شدن و تا به امروز نفهمیدم چرا این اتفاق برای ما افتاده.

فکر می کنین به ا ون چیزی که حقتون بوده رسیدین؟

تا تعریفی که از حق دارین چی باشه.

یعنی الان رابعه اسکویی تو جایگاه اصلی خودش قرار داره؟

 این صحبت هم در ادامه حرفهای قبلی ام هست که گفتم همه چیز عوض شده و تقریبا خیلی چیزها سر جای خودش نیست.

شاید من اصلا نباید بازیگر بودم جایگاه یه آدم رو  یه زمانی خودش یه زمانی دیگران و خیلی وقتها تقدیر رقم می زنه.

سریال به همین سادگی این روزها از شما روی آنتن می ره، نظرتون راجع به آرام کاراکتری که ایفای اون به عهده شماست، چیست؟ در واقع آرام را چطور ارزیابی می کنین؟

برای آرام من طنز بازی نکردم .

آرام یه دختر بیست ساله هست که مثل خیلی از دخترهای هم سن و سال خودش دوست داره ازدواج کنه (مثل خود تو!!!).

آرام کاراکتر خاصی نبود، یکی رو دوست داشت و دلش می خواست باهاش زندگی کنه.

زمانی که قرار شد آرام رو بازی کنم خیلی در موردش فکر کردم و دیدم که آرام نیاز با بازی خاصی نداره آرام یه آدمه با خصوصیات یه دختر بیست ساله و نه چیزی بیشتر.

الان هم زمانی که بازی ام را می بینم با اینکه گفتم کار خاصی انجام نداده ام راضی ام و از خیلی های دیگه که خودشون رو به زحمت می اندازن تا بازی کنم بهتر از آب در اومده.

شباهتی به آرام دارین؟

نمی تونم بگم بی شباهت هستم.

بازیگرها زمانی که یه نقش رو به عهده می گیرن بالاخره یه شباهتهایی بینشون رقم می خوره.

در مورد خودم و آرام باید بگم که من در کل خیلی شیطون و بازیگوشم.

مادرم خدا بیامرز همیشه می گفت امیدوارم یه دختر مثل خودت نصیبت بشه تا بفهمی چقدر شیطونی.

من تو یه خانواده پر جمعیت به دنیا اومدم و به قولی از دست خانواده در رفتم.

اذیت هم می کردین؟

نه . تو مدرسه چون درسم خوب بود شیطنتهام رو تحمل می کردن.

کارهایی که می کردم خیلی بامزه بود و همه شاد می شدن.

اثر ماندگار رابعه اسکویی از نظر خودش؟

هیچ اثر ماندگاری ندارم...(خنده)

واقعا؟

آره .... اما باید بگم سگ کشی رو دوست داشتم و دارم.

زمانی که غنچه رو هم بازی می کردم هم احساس خیلی خوبی داشتم.

قبل از قبول نقش غنچه فکر می کردم بازی در نقش یه دختر کم سن و سال و حدود 8 ساله خیلی راحته اما سخت بود.

باید خیلی فکر می کردی، خیلی تلاش می کردی تا به نقش برسی.

من باید خودم رو می گذاشتم جای بچه ها من باید تو قالب اونها می رفتم .

من نباید صدا سازی می کردم من باید خودم با صدای خودم یه دختر هشت ساله رو بازی می کردم.

من سه روز تمام گریه می کردم چون هر کاری می کردم نقش در نمی یومد.

غنچه لبه تیغ بود ممکن بود با یه حرکت، من ببازم و با همون حرکت ببرم.

تو این کار آقای بهروز بقایی کارگردان کار و خانم مریم امیر جلالی پارتنرم خیلی به من کمک کردن.

من حتی همین الان وقتی عکسهای اون زمان رو می بینم باورم نمی شه که غنچه خودم هستم.

حتی نگاهی که تو عکس داشتم هم هشت ساله بود.

زمانی که با بچه های هم سن و سال غنچه برخورد می کردم خدا رو شکر اونقدر براشون باور پذیر بودم که ازم میپرسیدن درستون کجاست؟ ریاضی صفحه چندمین؟

و خیلی سوالهایی که بچه های این سنی از دوستاشون می پرسن.

این اتفاق هم برای من هم برای کارگردان کار خیلی خوشایند وخوب بود.

در سریال به  همین سادگی شما نامزدی به نام سالار دارین که خیلی خونسرد و بی خیال هست آیا با آدمی مثل سالار می شه زندگی کرد؟

آره خیلی خوبه... چه ایرادی داره... با آدمی مثل سالار اگه زندگی کنی دیگه پیر نمی شی.

چرا زندگی با همچین آدمی خوبه؟

چون همیشه شاده و مشکلاتش رو با روحیه خوب و شاد حل می کنه.

البته باید بگم گاهی آدمها از خونسردی بقیه حرصشون می گیره.

زمانی که همسری مثل سالار داشته باشی فکر می کنی که اصلا به فکرت نیست اما این تمام ماجرا نیست گاهی اوقات می شه با خنده کمی از بار مشکلات رو کم کرد.

شما دوست دارین همسرتون مثل سالار باشه؟

نه من در کل دوست دارم همسرم کاملا جدی باشه.

چرا مردم اینقدر رابعه اسکویی رو دوست دارن و در نظرشون مهربون جلوه می کنه؟

چون تمام چاقهای دنیا مهربون هستن منم مثل اونها.

   با این اوصاف فکر می کنین بتونین یه یه نقش کاملا منفی رو بازی کنین؟

شاید یکی از مشکلات من همین باشه که کارگردانها ریسک نمی کنن تا ایفای یه نقش منفی رو به من واگذار کنن.

هر وقت کسی می خواد یه کاراکتر مهربون و بسازه اطمینان می ده که رابعه اسکویی این نقش رو خوب در میاره.

این در حالیه که من بر اساس توانایی هایی که دارم می دونم که می تونم نقشهای منفی رو بازی کنم.

بازی نقشهای منفی در توان من هست همانطور که به خاطر اعتماد آقای بیضایی و سپردن یه نقش جدی و خشک به من تونستم همون سال کاندید بشم.

اما ترس کارگردانها مانع از این میشه که نقشهای جدی به عهده من گذاشته بشه.

یه مدتی شما خیلی کم کار شدین، دلیل خاصی داشت؟

نقشهای تکراری عذابم می ده، از این همه مثل هم بودن خسته شدم.

بدم میاد از اینکه ده بار یه نقش مثل هم بهم پیشنهاد می شه.

بارها برای بعضی از نقشهام گریه کردم، برای اینکه کارهام مثل هم نشه صدام رو تغییر دادم، طرز راه رفتنم رو عوض کردم، نوع حرف زدنم از این رو به اون رو شد اما وقتی می دیدم ته اش تمام کاراکترها یکی هستن غصه ام میگرفت.

بعضی وقتها سعی می کنم به خودم فشار بیارم و نقشهای تکراری رو قبول نکنم تا از گریه های شبانه ام کم بشهو.

چقدر یه نقش رو بازی کنم... حتی یه پرستار هم که با آدمهای زیادی سر و کار داره وقتی ازش بپرسی می گه از این یکنواختی ها خسته شده.

من می تونم نقشهای منفی رو خوب بازی کنم اما...

افسرده ام... خسته ام... پول یکطرفه قضیه است که طرف خیلی مهمی هم هست و طرف دیگه روح منه که در حال حاضر هیچکدومش رو ندارم...

روحم خسته است...

 شما مشاور خوبی هستین؟

بله، فکر می کنم مشاور خوبی باشم.

اگه به مشاور احتیاج داشته باشین بهش مراجعه می کنین؟

آره. اصلا با این قضیه مشکلی ندارم.

به نظر من یه زمانی پیش میاد که یه آدمی دوست داره با اون یکی درد دل کنه و چیزهایی رو بهش بگه که حتی تو خلوت خودش هم اونها رو زمزمه نمی کنه.

اما باید بگم که من در کل آدمی هستم که غمم رو به دیگران نمی گم و بیشتر ترجیح می دم حال خودم بد باشه تا حال دیگران.

فکر می کنین ممکنه که خیلی از دوستهای خوب هم یه روزی دشمن بشن؟

نه به این مسئله اعتقاد ندارم. اگه ما دوستمون رو خوب انتخاب کرده باشیم هیچوقت برامون تبدیل به دشمن نمیشه.

من به یه چیزی خیلی اعتقاد دارم و اونم اینه که آدمها همیشه تنهان و فقط خودشون هستن و خدای خودشون.

برای قبول نقشهای پیشنهادی قبل از همه چی براتون خیلی مهمه؟

بعضی وقتها پول، بعضی وقتها دوستی که با عوامل کار دارم، یه زمانی نقش و کاراکتری که به عهده منه ، یه موقع کارگردان.

به نظر من اگه بخوای تو سینما و تلویزیون کار کنی حتی آبدارچی کار هم خیلی مهمه که حرفه ای باشه یا نه.

خودتون بیشتر بازی در قالبهای طنزرو دوست دارین یا جدی؟

نقش طنز رو دوست دارم چون مردم می خندن و شاد می شن.

ولی دوست ندارم خنده ای که روی لب مردم میاد فقط تو زمان پخش اون سریال یا فیلم سینمایی باشه دوست دارم مردم هر وقت من رو به یاد میارن لبخند بزنن من این مدل نقشهای موندگار رو دوست دارم.

جدای از این مسئله خیلی دوست دارم که کاراکترهای جدی رو هم بازی کنم.

شده مردم شما رو تو خیابون ببینن و جملاتی که خودتون ازش تو کارهاتون استفاده می کنین رو به کار ببرن؟

خیلی وقته که از این دست کارها انجام ندادم که توش جمله موندگاری وجود داشته باشه اما هنوز هم وقتی من رو تو خیابون می بینن مورد لطف قرار می دن و بهم میگن شبنم... (شبنم نام کاراکتری بود که در مهر خاموش رابعه اسکویی آن را بازی می کرد)

چه چیزی به محبوبیت یه بازیگر در بین مردم کمک می کنه؟

صداقت... صداقت به تو به عنوان بازیگر کمک می کنه که توی بازی ات کم نذاری و اونطور که اونها می خوان ظاهر بشی.

به مردم ربطی نداره که تو امروز مشکل داری و یا خدای نکرده یکی از اقوامت مریض هست، تماشاچی یه بازی از تو می خواد که با صداقت باشه اونوقت اگر تو ناراحت بشی مردم هم ناراحت می شن، اگر تو شاد باشی مردم هم شاد می شن.

این صداقت خیلی به بازیگر کمک می کنه که بین مردم محبوب بشه.

مردم چقدر تو موفقیت یه بازیگر تاثیر دارن؟

خیلی زیاد. من میخوام بدونم مگه ماها برای کی داریم بازی می کنیم؟

ما داریم برای مردم بازی می کنیم پس باید بدونیم که اونها تو موفقیت ما تاثیر گذار هستن.

معمولا چه برخوردی با مردم دارین؟

هر وقت مردم رو تو خیابون می بینم احساس صمیمیت زیادی باهاشون دارم چون نقشهایی که دارم اینطوری ایجاب می کنه.

مردم وقتی من رو تو خیابون می بینن احساس می کنن دختر خاله شون رو دیدن و همونقدر صمیمی برخورد می کنن.

خیلی وقتها بعضی از همکارها به من ایراد می گیرن که تو چرا با همه اینقدر مهربونی و منم می گم بابا من برای همین مردم دارم کار می کنم باید باهاشون مهربون باشم.

شما معمولا روی متن متمرکزین یا بداهه هم می گین؟

نه از بداهه خیلی زیاد کمک می گیرم.

سر کار به کارگردان پیشنهاد هم میدین؟

بله خیلی زیاد پیش میاد که این کار رو انجام بدم.

اگه نپذیرن چی؟

عموما طوری میگم که بپذیرن و قبول کنن.

من کارم رو خوب بلدم.

بدون عشق می شه زندگی کرد؟

نه اصلا .

من نمی فهمم آدم بدون عشق یعنی چی.

جایگاه عشق تو زندگی شما کجاست؟

سر تا سر وجوده من جایگاه عشقه.

به بن بست رسیدین؟

ُاووووووووووووووو خیلی زیاد.

چیکار کردین؟

کارهای مختلف.

مثلا؟

سه روز تمام روی مبل نشستم و کارهام رو انجام دادم و از روی مبل تکون نخوردم.

گاهی می رم کوه، مسافرت، یه وقتهایی سه روز کامل می خوابم به این امید که وقتی بیدار شدم تمام مشکلات حل شده باشه اما زمانی که بیدار می شم می بینم که اون مشکلات از قبل هم بیشتر شده.

به نظر من باید زمانی که احساس می کنی به بن بست رسیدی سعی و تلاش کنی و عقب نکشی.

تعریف شما از مرگ؟

خیلی ازش می ترسم. تنها چیزی که تو زندگیم من رو می ترسونه همین مرگه.

به چه علت؟

شاید چون ناشناخته است و نمی دونم که قراره چه اتفاقاتی برام بیفته ازش می ترسم.

تا حالا برای کسی قیافه گرفتین؟

آره خیلی وقتها باید برای خیلی ها قیافه بگیری.

بقیه هم برای شما قیافه گرفتن؟

حتما گرفتن. من خیلی وقتها عادت دارم بعضی چیزها رو نبینم شاید هم خیلی برام قیافه گرفتن و من موفق نشدم ببینم.

 جواب رد دادین؟

خیلی وقتها بله.

شنیدن جواب رد چه مزه ای می ده؟

چون من  جواب رد اصولا زیاد می دم خوب طبیعتا جواب رد هم می شنوم و زیاد از شنیدنش ناراحت نمی شم. در کل برام معمولی شده.

کار پشت صحنه هم کردین؟

یکی دوتا کار مدیر تولید بودم و یکی دوبار هم طراح صحنه و لباس و منشی صحنه.

قصد دارین ادامه بدین؟

بله. البته تهیه کنندگی رو بیشتر دوست دارم.

الان از بازیگری خیلی خسته ام خیلی ... شرایط موجود من رو خسته کرده.

زمان اکران و یا روی آنتن رفتن کدوم فیلمتون خیلی خوشحال بودین و مورد تشویق قرار گرفتین؟

اکران سگ کشی. زمان اکران خیلی مورد تشویق قرار گرفتم.

اولین باری بود که اینقدر تشویق شدم و همه ازم تعریف کردن.

تعریف و تمجید آدمها رو خیلی خوشحال می کنه خصوصا ما بازیگرها که کلا به تعریف احتیاج داریم.

بدترین کاری که تو عمرتون کردین؟

از کیف مامانم پول دزدیم.

جدی؟

آره. 7 ساله بودم و کلاس اول. بچگی هام هم توپول و شکمو بودم.

یه روز از کیف مامانم تمام خرجی یه روزش رو برداشتم و رفتم مغازه تا برای خودم آدامس بادکنکی بخرم.

مغازه دار که ما رو میشناخت با یه مقداری از اون پول کیف مدرسه من رو پر از آدامس بادکنکی کرد و من رفتم مدرسه و به تمام مدرسه هم آدامس دادم چون معمولا تنهایی چیزی نمی خوردم.

وقتی برگشتم خواستم به مامانم هم آدامس بدم که کیف پر از آدامس رو دید، ازم پرسید این همه پول رو از کجا آوردی و من هم تمام ماجرا رو بهش گفتم.

اون زمان فکر نمیکردم که کار بدی انجام دادم اما وقتی یک روز تمام بدون غذا تو اتاقم حبس شدم برای تمام عمرم شد تجربه که دیگه دست به کیف کسی نزنم و کارهای این شکلی انجام ندم.

شما تو ورزش هنرمندان هم خیلی فعال هستین درسته؟

بله من مسئول ورزش هنرمندان خانم هستم و حکمم چند وقت دیگه میاد.

چه تیمهایی رو راه اندازی کردین؟

کارتینگ تشکیل شده و  شنا، قایقرانی، والیبال، بسکتبال و ... در حال تشکیل هستن.

یه مسابقه رالی چند وقت قبل برگزار شد نظرتون را جع به اون چی بود؟

من به همراه شهرداری تهران مسئول برگزاری این مراسم بودم که خیلی خوب بود و هیجان انگیز.

تو اون بازی من داور بودم و جالب  این بود که همه می خواستن من بهشون تقلب برسونم.

تقدیر و تشکر

تشکر می کنم از مامانم، بابام، خواهرهام، برادرهام، خاله هام، دایی هام، عمه هام، عموهام و خدا....

کارنامه هنری

فیلمهای سینمایی

سگ کشی

زن بدلی

عروس فراری

چپ دست

تارزن و تارزان

سریالها

مهر خاموش

طلسم طلایی

پلا ک 14

خاله جون کوکب

به همین سادگی

0 نظرات:

ارسال یک نظر

مطالب قبلي