گفتگوی خواندنی با داود رشیدی و همسرش

۱۳۸۸/۰۷/۲۸ | برچسب‌ها: | 0نظرات

(داود رشیدی) از هنرمندان پیشكسوت با پرونده هنری وزین و پر محتوا و از افراد تحصیل‌كرده جامعه تئاتر به‌ویژه در اروپاست. وی از خانواده‌ای اصیل و دارای موقعیت اجتماعی شناخته شده است كه علاقه شخصی‌اش به هنر، وی را پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در اروپا به صحنه هنر در كشور خود كشاند و دست سرنوشت او و (احترام برومند) مجری توانای برنامه‌های كودك در تلویزیون را سر راه هم قرار داد و به‌ این ترتیب خانواده‌ای هنرمند شكل گرفت و تا به امروز كه حدود چهل سال از آن زمان می‌‌گذرد، هنوز شاهد فعالیت هنری خانواده رشیدی، یكی پس از دیگری هستیم.

ساعت چهار و نیم بعدازظهر به اتفاق همكارم به منزل وی واقع در منطقه‌ای از شمال شهر تهران رسیدیم. با آن‌كه هنوز نیم‌ساعتی به قرارمان مانده بود، صدای گرم رشیدی از پشت آیفون، مهربانانه از ما دعوت كرد به داخل برویم، ولی ادب حكم می‌‌كرد آن نیم‌ساعت را بیرون و در محوطه سبز قشنگی كه جنگل‌وار ساختمان‌ها را احاطه كرده بود، منتظر بمانیم تا ایشان هم آماده شوند. سر ساعت، داود رشیدی بیرون آمد و ما را به داخل منزل هدایت كرد. آپارتمانی كه در نهایت اصالت و به سبك كلاسیك تزیین شده و حاكی از سلیقه دو هنرمند با احساس، یعنی داود رشیدی و احترام برومند است.از داود رشیدی هم اكنون مجموعه (بچه‌های هور) در حال پخش است
- متولد چه سالی هستید و محل تولدتان كجاست؟
 رشیدی: من همیشه به شوخی می‌گویم وقتی به دنیا آمدم، خیلی كوچولو بودم و یادم نمی‌‌آید چه تاریخی متولد شدم، اما به طور جدی سال 1312 در تهران، خیابان ری و كوچه آبشار...
- كمی از وضعیت خانوادگی خود بگویید، چند فرزند دارید؟
رشیدی: دو فرزند دارم. (فرهاد) كه استاد دانشگاه پلی‌تكنیك و یكی از محققین بین‌المللی است و یك دختر هم دارم كه به‌طور حتم می‌‌شناسیدش. (لیلی) كه او هم یك پسر به نام (سینا) دارد و من بی‌‌نهایت به او وابسته هستم و اون‌هم به من وابسته است. سینا باعث خوشحالی زندگی من است.
- فعالیت هنریتان چطور آغاز شد؟ آیا تحصیلاتی در این زمینه داشتید یا به واسطه آشنایان وارد این حیطه شدید؟
رشیدی: هر دو مورد... (نوشین) از پایه‌گذاران تئاتر علمی در ایران بود كه متاسفانه خیلی كم در مورد ایشان تحقیق می‌‌شود. ایشان نمایشی به نام (مردم) در دست تهیه داشت كه در پرده اول نیاز به نقش چند تا بچه بود و من كه حدود هشت سال داشتم به طور اتفاقی انتخاب شدم.اون جلسات جدی نوشین و پشت‌صحنه تئاتر، صدای تماشاچی‌ها، وقتی نمایش شروع می‌‌شود، همهمه تماشاچی، وقتی‌كه چراغ‌ها روشن می‌‌شود، فضای تئاتر و این‌ها همه و همه خیلی روی من اثر گذاشت و در ذهنم باقی ماند. در 13 سالگی به خاطر شغل پدرم كه عضو وزارت‌خارجه بودند به فرانسه و در پاریس به دبیرستان رفتم. در سیستم آموزشی فرانسه به تئاتر خیلی اهمیت می‌‌دهند و این ادبیات دراماتیك در مدارس تدریس می‌‌شود و حتی ماهی یكی، دو بار هم ما را به تئاتر می‌‌بردند و روزهای تعطیل هم وقتی‌كه من از شبانه‌روزی نزد پدرم می‌‌آمدم، آن شب را به تئاتر یا سیرك می‌‌رفتیم. پس از گرفتن دیپلم در فرانسه به پدرم گفتم می‌‌خواهم تئاتر بخوانم، ایشان مخالفتی نكردند، فقط شرط گذاشتند كه باید تحصیلات دانشگاهی هم داشته باشم كه آشنایان فكر نكنند نتوانستم درس بخوانم. به همین دلیل به ژنو رفتم و وارد دانشگاه شدم و در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفتم و همزمان تئاتر خواندم و در آكادمی موزیك ژنو دیپلم بازیگری و كارگردانی تئاتر دریافت كردم. سپس وارد تئاتر (كارژور) شدم كه یكی از تئاترهای خوب اروپا بود و هنوز هم در ژنو هست. به طور حرفه‌ای حدود چهار سال در آنجا كار و بازی كردم و سال 1342 به ایران برگشتم.
 - اولین كار رسمی در عرصه سینما را در چه سالی و با چه كسی شروع كردید؟
 رشیدی: در سال ( 1347جلال مقدم) به من پیشنهاد بازی در یك فیلم را داد. در آن زمان دكتر (فروغ- ) مدیر اداره هنرهای دراماتیك- به سختی مجوز بازی در سینما را صادر می‌كرد. ولی با این حال به من اجازه بازی در فیلم (فرار از تله) را داد. ابتدا كمی مردد بودم چون سینما نوع كارش با تئاتر خیلی فرق می‌‌كرد، ولی بالاخره قبول كردم و (فرار از تله) اولین فیلم سینمایی من بود.
 - چه كسانی در این فیلم هم‌بازی شما بودند؟
 رشیدی: یكی از اون بازیگران (بهروز وثوقی) بود كه خاطره خیلی خوبی از او دارم. بازیگر و دوست خوبی بود و چون مدت‌ها توی سینمای حرفه‌ای بود، خیلی چیزها را به من یاد داد كه جا دارد از او تشكر كنم. روز اول فیلمبرداری در یك صحنه، من وارد بانك می‌‌شوم، پول میگیرم و شروع به شمردن آن می‌كنم و این صحنه چندبار تكرار و به نظر من یك كار ماشینی بدون حس شد. وقتی از سر صحنه برگشتیم، من گفتم بازی نمی‌‌كنم. این چه‌طور بازی بود؟ چون عادت به تئاتر داشتم. آدم هر لحظه در تئاتر حس عوض می‌‌كند و دوباره كار می‌‌كند خلاصه گفتم بازی نمی‌‌كنم و حتی بغض هم كردم كه این چه كاریه؟! آن روز جلال مقدم و بهروز وثوقی ساعت‌ها با من صحبت كردند و خیلی چیزها راجع به سینما گفتند تا رای من برگشت و خیلی هم خوشحالم كه در آن فیلم كار كردم.
 - یادتان می‌‌آید اولین دستمزدتان در آن زمان و برای اولین فیلم چقدر بود؟
    رشیدی: خیلی زیاد، برای آن زمان یعنی در سال 1347، بیست و پنج هزار تومان.
-كدام یك از كارهایی كه تا به حال انجامدادید، بیشتر می‌‌پسندید؟
رشیدی: ببینید، من وقتی كاری را شروع می‌‌كنم به این فكر نمی‌‌كنم كه برای كدام بیشتر یا كمتر مایه بگذارم. تمام كارهایی كه قبول می‌‌كنم، دوست دارم بهترین باشد، ولی می‌‌شود گفت كارهایی كه به من رضایت داده، كارهایی است كه در آن با مردم بیشتر ارتباط برقرار كرده‌‌ام و مردم از آن استقبال كرده‌اند و هنوز هم كه هنوزه در ذهن و خاطره آنها باقی مانده است.
- نظرتان در مورد موسیقی و سینمای پس ازانقلاب چیست؟
رشیدی: موسیقی خیلی پالایش پیدا كرده و دیگه آن موسیقی‌ به اصطلاح لس‌آنجلسی را به آن ‌صورت نمی‌‌بینیم. نگاه مسئولین به موسیقی نگاه دیگری است. هنرمندان با لیاقتی كه به موسیقی اصیل اعتقاد دارند، خیلی كارهای خوب انجام داده‌اند. البته نوع دیگری از موسیقی كه مردم را به شادی وامی‌دارد هم وجود دارد و خوب‌ است، ولی هنوز به نظر من موسیقی، آن جایگاهی كه باید داشته باشد را ندارد و موسیقی كلاسیك و سمفونیك كه قشر تحصیل‌ كرده طرفدارش هستند، دارد رواج پیدا می‌‌كند.در سینما هم مثل موسیقی، آن فضای فیلم فارسی كه بدون بهره بردن از دانش و تكنیك و فقط برای پرشدن سالن‌های سینما ساخته می‌‌شد، تقریبا از بین رفته و شاهد پیشرفت‌هایی هستیم. البته آن زمان هم فیلم‌سازان خوبی مانند مهرجویی، تقوایی، شهید ثالث و دیگران كه حضور ذهن ندارم، بودند.
- اگر بازیگر نبودید فكر می‌‌كنید چه‌كاره می‌شدید؟
رشیدی: سیاستمدار. به همین دلیل هم علوم سیاسی خواندم و در خانواده، دیپلمات و سیاستمدار زیاد داشتیم.
 - چه چیزی باعث ناراحتی شما می‌‌شود؟
 رشیدی: نبود فرهنگ، این‌كه خیلی راحت می‌‌توانیم روابط انسان‌ها را به سوی خوبی‌ها بكشانیم ولی ما یاد نگرفتیم با هم سازش كنیم و همه برای خودمان زندگی می‌‌كنیم. این خیلی دردناك‌ است كه همه بگویند اول من و نه دیگران. البته ما مقصر نیستیم، به لحاظ فرهنگی، ما را این‌طور بار آورده و تربیت كرده‌اند. یاد گرفتیم كه هر كسی به فكر خودش باشد. سعی نمی‌كنیم گاهی هم به دیگران حق بدهیم و بدانیم كنار هم می‌‌توانیم ملت خوبی باشیم و پیش برویم. این‌طوری فقط درجا خواهیم زد و پس خواهیم رفت.
 - تا شما كمی خستگی دركنید چند تا سوال ازخانم‌ بپرسیم.
 رشیدی: بله، خواهش می‌‌كنم.
- از خودتان برایمان بیشتر بگویید؟
 برومند: من احترام برومند، متولد سال 1326 هستم. از سال 1346 با برنامه كودك در تلویزیون فعالیتم را آغاز كردم و به مدت 11 سال در همان زمینه ادامه دادم و پس از آن یعنی از سال 1358 به بعد این فعالیت خیلی كم شد...
 - یعنی به طور كلی دیگر فعالیت هنری نداشتید؟
 برومند: چرا، كمتر و جسته و گریخته. چهار سال پیش به طور منقطع در تلویزیون جام‌جم فعالیت كردم و دو سال پیش یك فیلم سینمایی با (صدرعاملی) كار كردم و پس از سال 57 غیر از چند نوار كه برای بچه‌ها منتشر كردم، متاسفانه كار دیگری انجام ندادم، به جز مسائل معمولی خانه و خانواده‌ كه همه خانم‌ها با آن سرگرمند.
- كمی از خانواده خودتان بگویید؟
 برومند: خانواده ما را مردم خیلی خوب می‌‌شناسند. بعضی وقت‌ها با مردم كه روبه‌رو می‌‌شویم، می‌‌بینیم خیلی خوب زوایا و گوشه و كنار زندگی هنرمندان را می‌‌دانند. ما از حدود چهل سال پیش تا حالا در ذهن مردم بودیم و این روند همچنان ادامه داشته است. به‌طور مثال اگر فعالیت من قطع شده، كار داود ادامه داشته، سپس لیلی كار كرده و همین‌طور خواهرهام. (مرضیه برومند) را كه همه می‌‌شناسند و كارهای او را دیده‌اند، به نظر من كارگردان خوبی‌ است. (راضیه برومند) كه قبل از انقلاب برای بچه‌ها در زمینه تئاتر بچه‌ها و برنامه‌های تلویزیونی كار می‌‌كرد. همسرش (شاه‌محمدلو) یكی از هنرمندان خوب و متاسفانه كشف نشده در این عرصه هنری است. خواهر كوچك‌ترم كار فرهنگی می‌‌كند، ولی همسرش عروسك‌ساز است و در كانون پرورش فكری كار می‌كند. به هر حال كار هنر و نمایش در خانواده ما دیگر جا افتاده و حالا هم بچه‌هایمان دارند آن را ادامه می‌‌دهند، به عنوان مثال بچه‌های راضیه فیلمبردار و تدوینگر شدند...
 - چه سالی با آقای رشیدی ازدواج كردید؟
 برومند: .1347
 - چه‌طوری با ایشان آشنا شدید؟
 برومند: توسط یك دوست مشترك.
 - یك (خانواده سبز) چه جور خانواده‌ای است؟
 برومند: من به سلامت خانواده خیلی معتقدم، به نظررمزی كه باعث سرسبز بودن یك خانواده می‌‌شود، صداقت است و من فكر می‌‌كنم خانواده ما یك خانواده سبز و موفق است به دلیل این‌كه یك خانواده درست و صادق است. ما همیشه بینمان صداقت حاكم بوده و هست. حالا ممكن است گاهی خوش باشیم و گاهی نه، چون ما هم مثل هر كس دیگری كه پا به سن می‌‌گذارد و بی‌‌حوصله می‌‌شود، گاهی با هم جر و بحث هم می‌‌كنیم، چون آدم، دیگر آن حوصله زمان جوانی را ندارد، مشكلات زندگی خیلی انسان را اذیت می‌‌كند.
 - آن بحث‌هایی كه گاهی اوقات بین همه زن و شوهرها پیش می‌‌آید، اگر بین شما اتفاق بیفتد چه كسی زودتر پا پیش‌ می‌‌گذارد و تمامش می‌‌كند؟
رشیدی: من (می‌‌خندد.)
- چرا؟
رشیدی: خب برای این‌كه همیشه این‌طوره!!
برومند: (باكمی تعجب و لبخند:) كی داودجان؟ نه واقعیت ندارد. اتفاقا همیشه من كوتاه می‌‌آیم.
 - اگر بحث شما همین‌طور ادامه پیدا كند، من
جواب واقعی‌ ‌رو می‌‌گیرم. آقای رشیدی غذای مورد علاقه شما چیست؟
 برومند: من این‌ را بهتر از آقای رشیدی می‌‌دانم. اگر شما شبانه‌روز به داود سیب‌زمینی سرخ كرده، سالاد كاهو و استیك بدهید هیچ اعتراضی نمی‌‌كند و همیشه هم دوست دارد و از غذایی كه بدش می‌آ‌ید مرغ است.
 - از قرار معلوم آقای رشیدی انتخاب خوبی داشتند. از انتخاب همسر تا انتخاب غذا. دست‌پخت خانم چطوره؟
 رشیدی: خیلی خوبه، بدون تعارف می‌‌گم.
 برومند: البته اگه غذا درست كنم.
رشیدی: نه واقعا خوبه. آشپزی هم هنره و هم بلدی می‌‌خواد كه مثلا چقدر نمك و فلفل بزنید. چون اینها را اندازه نمی‌‌گیرند و طبق عادت می‌‌ریزند یا این‌كه مثلا كی آتش زیر غذا را كم باید كرد، به هر حال زمانی‌كه دوستان و آشنایان به منزل ما می‌‌آیند همه از دستپخت ایشون تعریف می‌‌كنند.
 - تا حالا شده آقای رشیدی توی كارهایمنزل به شما كمك كنند؟
برومند: اگه كمكی از دستش بربیاید، به طور حتم تا حالا نشده ازش بخواهم و او انجام ندهد. ایشون خیلی در نگهداری نوه‌مون سینا به من كمك می‌‌كند، چون لیلی دائم سركار است و ساعت‌هایی كه داود باشد به من واقعا كمك می‌‌كند، چون سینا خیلی رابطه خوبی با پدربزرگش دارد به همین دلیل وقتی من گرفتارم، خیلی كمكم می‌‌كند. یه زمان‌هایی هم كه منزل نیستم، داود در حدی‌كه غذای خودشو گرم كند یا هر كاری كه از دستش بر بیاید خوب انجام می‌‌دهد. ولی زیاد توی كارهای خانه وارد نیست.
- اهل ورزش هستید؟
 رشیدی: در جوانی در تیم والیبال دانشگاه سوئیس قهرمان بودم. حالا هم گاهی شنا و پیاده‌روی انجام می‌‌دهم، اما ورزش را به عنوان تماشاچی دوست دارم و جام‌جهانی برایم جذابیت خاصی دارد.
 برومند: من شنا خیلی دوست دارم. البته استخر سر پوشیده دوست ندارم. پیاده‌روی هم میكنم، ولی داود تمام ساعاتی كه كار دیگری نداشته باشد از صبح تا شب تماشاچی هر نوع ورزشی است، گاهی من خسته می‌‌شوم اما او واقعا علاقه دارد.
- شایعات برای شما اهمیت دارد؟
رشیدی: البته اگر شایعات بد و دروغ باشد طبیعتا آدم ناراحت می‌‌شود. به خصوص اگر بخواهند تهمت بزنند و آدم‌ را خراب كنند، خیلی دردناكه، ولی شایعات معمولی كه میآد و می‌‌ره ضرری ندارد.
برومند: ما هیچ زمانی حتی قبل از انقلاب هم شایعات به‌ اصطلاح خانوادگی نداشتیم. ولی آن زمانی‌كه رشیدی مدیر تلویزیون بود، شایع كرده بودند كه رشیدی در الهیه دارد برج می‌‌سازد و ما خودمان آن برج را ندیدیم. هر چه من می‌‌گفتم بابا رشیدی مستاجره، صدام به جایی نمی‌‌رسید، ولی داود برعكس من خوشحال بود كه میگفتند وضع مالی ما خوبه! او عقیده داشت دوست‌هایمان خوشحال می‌‌شوند و دشمنان ناراحت، پس بهتره بگویند داریم. گاهی اوقات هم یك‌سری شایعات را بعضی‌ها روی غرض‌ورزی می‌‌سازند كه ضدش خوشبختانه زود مشخص ‌می‌شود.
- آقای رشیدی در زندگی چه طور آدمی هستند؟
برومند: اگه از من بپرسید، می‌‌گم بعضی وقت‌ها خیلی شوخ است. البته هنرمندها بستگی به روحیه‌شان دارد و همیشه یه جور نیستند. به هر حال من داود را در این چهل‌سال این‌طور دیدم. بعضی وقت‌ها خیلی با حوصله و گاهی اوقات درست برعكس، ولی كلا من او را آدم شوخی می‌‌دانم.
- در تنهایی‌ها به چه‌چیزی فكر می‌‌كنید؟
رشیدی: اگر می‌‌شد گفت كه دیگر اسمش (در تنهایی) نبود!
برومند: وقتی آدم به میانه زندگی می‌‌رسد، بیشتر به این فكر می‌‌كند كه چرا در جوانی كارها و برنامه‌هایی را كه می‌‌توانستم انجام ندادم كه الان در موقعیت بهتر باشم و من بیشتر به اشتباهات خودم فكر می‌‌كنم.
- بزرگ‌ترین آرزوی شما در حال حاضر چیست؟
رشیدی: این‌كه از لحاظ مالی خیالم برای آینده و زن و بچه‌ام راحت باشد، تا بتوانم كار خوب انجام بدم. نه كاری كه زود انجام دهم و زود نتیجه مالی بگیرم، بلكه كاری كه دوست داشته باشم. اگر آسایش خیال داشته باشم می‌‌توانم خوشحال و خوشبخت باشم و با حوصله و سروقت كافی كار كنم.
برومند: من بزرگ‌ترین آرزوم خوشبختی همه بچه‌های دنیاست. دعوای پدر و مادرها و جنگ‌ بزرگ‌ترها بچه‌ها را اذیت می‌‌كند. دلم می‌‌خواد بچه‌ها در امنیت بوده و نگران هیچ‌چیز نباشند.
- اگر قرار باشد جایی غیر از تهران زندگی كنید،كجا را انتخاب می‌كردید؟
رشیدی: پاریس.
برومند: (با خنده) خوب اگر یه موقعی داود برود پاریس من هم مجبورم دنبالش برم، ولی خودم سوئیس را ترجیح می‌‌دهم.
- نزدیك‌ترین دوست خانوادگیتان كیست؟
برومند: از لحاظ فامیلی خواهر و برادرها به ما نزدیك‌ترند، ولی از لحاظ دوستی، مرحوم حاتمی و خانمش، رضا بابك و همسرش. سیروس ابراهیم‌زاده و خانمشان.
- تاریخ‌های مهم زندگیتان چیست؟
رشیدی: تاریخ ازدواج، تولد بچه‌ها، اجراهایی كه موفق بوده.
- آخرین هدیه‌‌ای كه از شوهرتان گرفتید كی و به چه مناسبتی بود؟
برومند: برای تولدم بود. البته ما با هم این حرفا رو نداریم. این‌كه به شما گفتم یك خانواده سبز باید صداقت در وجودش باشد همه‌چیز را در برمی‌گیرد.
- خانم برومند، همه خانم‌ها دوست دارند گاهی
كلمه دوستت دارم را از همسرشانبشنوند. آخرین باری‌كه آقای رشیدی این عبارت را به شما گفتند كی بود؟
برومند: وا... یادم نمی‌‌آید(خنده هر دو.)
- ما این‌ را به حساب مشغله زیاد آقای رشیدی می‌‌گذاریم. اوقات فراغت را چه می‌‌كنید؟
رشیدی: تلویزیون تماشا و مطالعه میكنم.
برومند: من خیلی كم اوقات فراغت دارم. شاید در هفته به جز ساعات خواب، دو، سه ساعت برای خودم داشته باشم. دیگه خانه و زندگی و نوه‌داری و این حرفا... چون دخترم كار می‌‌كند مجبورم بچه‌شو نگه دارم، چون او گرفتار و طبیعی است كه بچه‌شو مواظبت كنم و خیلی هم وسواس دارم به خصوص كه بچه‌های امروز كلاس‌های مختلف دارند و باید مرتب ببری و بیاریشون و بهشون برسی.
- بهترین دوران زندگیتان كی بوده؟
رشیدی: زمان جوانی و زمانی‌كه وضع مالی خوب بود.
برومند: نه الان هم خوبه.
رشیدی: آخه ایشون گفتند بهترین دوران...
برومند: خب بله، جوان كه بودیم سفر می‌‌‌رفتیم و بیشتر به خودمان می‌‌رسیدیم.
- تا به حال شده در یك محل عمومی مثل رستوران، سینما و غیره دوستدارانتان اطرافتانجمع شوند؟
برومند: بله، برای داود خیلی پیش اومده و مردم محبت می‌‌كنند و با ایشان عكس می‌‌گیرند.
- در آن لحظه چه احساسی دارید؟
رشیدی: من خیلی دوست دارم. چون فكر می‌‌كنم موفقیت آدم زمانی است كه مردم به سراغ او می‌‌آیند. اگر این‌جور نباشد، آدم موفقی نیستی.
- اگر بر حسب اتفاق، شماره خصوصیتان دست طرفدارانتان بیفتد چه عكس‌العملی نشان می‌‌دید؟
رشیدی: آدم اگر حس بكند منظوری در آن نیست، با آنها حرف هم می‌‌زند و از این پیشامدها احساس می‌‌كند موفق بوده.
برومند: برای من هم پیش آمده. بعضی از دوران بچگیشان با من خاطره می‌گویند و اگر چنین تماس‌هایی بوده، من همیشه با حوصله و احترام تشكر كردم كه از یادشون نرفتم.
- زندگی در یك كلام؟
رشیدی: خیلی چیز قشنگیه. به نظر من این بهترین هدیه است.
برومند: به نظر من هم زندگی خیلی قشنگه و حیف است كه زندگی به این كوتاهی به سختی و ناراحتی و كینه‌توزی بگذرد و این‌كه همه ما وظیفه داریم شادی را به جوان‌ها هدیه كنیم.

0 نظرات:

ارسال یک نظر

مطالب قبلي